عقاب جادو
حاکم عادلی بود که پسری به نام «فریدون» داشت. فریدون عاشق شکار بود و بیشتر وقتش را در دشت و صحرا به شکار می‌گذراند. حتی گاهی برای استراحت و خوردن...
Monday, June 12, 2017
دست قرمزی
تاجری بود درستکار که سفرهای زیادی رفته بود.و یک سال که به مکه می‌رفت، بین راه به جای خوش آب و هوایی رسید. دستور داد بارها را پایین بیاورند و...
Monday, June 12, 2017
صورت ماهی
مردی بود که یک پسر جوان داشت و یک باغ پرگل کنار دریا. پدر و پسر، هر روز هرچه نان خشک داشتند و از در و همسایه می‌گرفتند، جمع می‌کردند و می‌ریختند...
Monday, June 12, 2017
ابراهیم
«حاج‌علی» تاجری بود که پسر یکی‌یکدانه‌ای به نام ابراهیم داشت. حاج‌علی از این شهر به آن شهر می‌رفت و تجارت می‌کرد تا اینکه مریض شد و مرد. همه‌ی...
Monday, June 12, 2017
چهل دیو
پادشاهی بود، چهل پسر داشت. روزی پسرها را خواست و گفت: «به هر کدام‌تان یک اسب و مقداری پول می‌دهم. بروید دور دنیا بگردید و دختران دلخواه‌تان را...
Monday, June 12, 2017
نی قلیان
دهقانی گاوش را به پسرش داد تا به بازار ببرد و بفروشد و با پولش شیرینی، برنج، قند و چای بخرد و بیاورد.
Monday, June 12, 2017
شتر و شتربان
شتربانی شتری داشت. هر روز به نمک‌زار می‌رفت، خرواری نمک بار شتر می‌کرد، به بازار می‌برد، می‌فروخت و زندگی‌اش را می‌گذراند.
Monday, June 12, 2017
ایلزاد
پادشاهی پسری داشت و وزیری دختری. روزی پسر پادشاه همراه چهل غلام به شکار رفت. دسته‌ای کبک دید. بازِ خود را به پرواز درآورد، باز اعتنایی نکرد و...
Sunday, June 11, 2017
وصیت پادشاه
پادشاهی بود که سه پسر داشت. موقع مرگ، فرزندانش را صدا کرد و به آن‌ها گفت: «اگر به حرف‌های من گوش کنید، هیچ‌وقت در زندگی دچار مشکل نخواهید شد.»
Sunday, June 11, 2017
شغال خرسوار
شغالی بود و باغ انگوری. شغال هر روز از سوراخ دیوار وارد باغ می‌شد و تا می‌توانست انگور می‌خورد. بقیه را هم له می‌کرد و از بین می‌برد. باغبان...
Sunday, June 11, 2017
سبزگیسو
شکارچی جوانی بود به نام «جان‌مراد». یک روز که جان‌مراد در کوه و کمر دنبال شکار بود، اژدهایی را دید که جلوی آب رودخانه را گرفته بود و نمی‌گذاشت...
Sunday, June 11, 2017
آلتین توپ
خواهر و برادری بودند که از مال دنیا چیزی نداشتند. برادر که نامش ابراهیم بود هر روز سحر بیدار می‌شد، تیر و کمانش را برمی‌داشت و به شکار می‌رفت....
Sunday, June 11, 2017
آئدون āedon
در اساطیر یونان، آئدون (Aedon) نام دختر پاندارئوس (Pandareus) و همسر یکی از اهالی تبس (Thabes) به نام زتوس (Zethus) می‌باشد. وی که فقط صاحب یک...
Sunday, June 11, 2017
آئروپه āerupe
در اساطیر یونان باستان، نام آئروپه (Aerope) برای دو زن ذکر شده که عبارتند از: 1- کاترئوس (Catreus)، پادشاه کرت (Crete)، دارای سه دختر به نام‌های...
Sunday, June 11, 2017
آئتولوس āetolus
در اساطیر یونان باستان نام آئتولوس (Aetolus) برای چهار تن ذکر شده که عبارتند از: 1- پدر پالائمون (1) (Palaemon) که یکی از آرگونوت‌ها (Argonauts)...
Sunday, June 11, 2017
آئتس āetes
پسر هلیوس (Helius) و پرسئیس (Perseis) در اساطیر یونان می‌باشد که ابتدا حکومت کورینت (Corinth) را از پدرش گرفت، اما به زودی آن ناحیه را رها کرده...
Sunday, June 11, 2017
آئترا āetrā
در اساطیر یونان باستان، نام آئترا (Aethra) برای سه زن ذکر شده که عبارتند از:
Sunday, June 11, 2017
هیزم شكن و شیر
یكی بود، یكی نبود. غیر از خدا هیچ كس نبود. گربه‌ای بود ضعیف و ناتوان. گرسنه بود، منتظرِ لقمه‌ای نان. نه نانی داشت كه بخورد، نه جانی داشت كه به...
Saturday, June 10, 2017
مهرك و كلاغ
روزی بود روزگاری بود. یكی بود، یكی نبود. بجز خدای مهربان، پیرمردِ دهقانی بود كه آب و آبادی داشت. ثروتِ زیادی داشت. زنی داشت و پسری؛ پسر گل به...
Saturday, June 10, 2017
شكار آهویی كه سر نداشت
یکی بود، یكی نبود. كسی كه بود از همه جا خبر داشت. امّا آن كسی كه نبود، سه تا پسر داشت. سه تا پسرِ كاكل به سر داشت. دو تا از پسرهاش نه می‌دیدند...
Saturday, June 10, 2017