بال خیمه
پردۀ خیمه را نزن بالا... من برای رباب می‌ترسم لرزه بر کائنات افتاده، من از این اضطراب می‌ترسم من چه‌ام می‌شود خداوندا... زانوانم چرا چنین سست‌اند...
Wednesday, December 14, 2016
باغ، سرمست و رها سرو و صنوبر در باد
باغ، سرمست و رها سرو و صنوبر در باد ای خوشا رقص درختان تناور در باد ای خوشا رقص جنون، هلهله درآتش و خون پیرهن چاک و غزل خوان و شناور در باد
Wednesday, December 14, 2016
باغ دامن
چنان خون می‌چکد از رنگ و روی دامن بانو! که گل شرمش می‌آید از گل پیراهنت بانو! بگو بر چهره‌ات خون کدامین لاله پاشیده؟ چه پاییزی گذر کرده ز باغ...
Wednesday, December 14, 2016
باران در باد
می‌دود اسبی با یال پریشان در باد پشت زین خشم دگر داد توفان در باد مرد اگر داد زند صاعقه آسا اینک از تب حنجره‌اش سوز میدان در باد تیغ اگر در کف...
Wednesday, December 14, 2016
باد
باد ته مانده‌ی لبخندها را جارو می‌زند و ترک می‌پاشد بر بستر لب‌هایی که تا خدا امتداد دارند فصل بارش کلاغ‌هاست و عنکبوت‌هایی که پروانه‌ها را
Wednesday, December 14, 2016
باب الحوائج
ای آبروی عالم جان خاک پای تو ای کرده جان به دوست فدا، جان فدای تو عقل بشر چگونه به گرد رهت رسد ای ماورای خلوت افلاک، جای تو کونین نیست قیمت یک...
Wednesday, December 14, 2016
با کاروان نیزه
می‌آیم از رهی که خطرها در او گم است از هفت منزلی که سفرها در او گم است از لابه لای آتش و خون جمع کرده‌‎ام اوراق مقتلی که خبرها در او گم است
Wednesday, December 14, 2016
این بار آسمان آن‌قدر نبارید
این بار آسمان آن‌قدر نبارید تا کشتی بالا بگیرد حتماً آن‌قدر هم نه که عطش فرو بنشیند این نوح که پسر کافری هم نداشت خدا برایش گوسفندی نفرستاد
Wednesday, December 14, 2016
بهار نامریی
چهل طلوع، چهل صبح زرد بی خورشید زمین! به دور مدارت نگرد بی خورشید چهل غروب، چهل شط خون سرگردان که از مدار جهان گشته طرد بی خورشید
Wednesday, December 14, 2016
شعری درباره اربعین با عنوان «ساربانا ز اشتران بگشای بار» از عباس کی‌منش
شعر «ساربانا ز اشتران بگشای بار» درباره اربعین حسینی است که توسط عباس کی منش سروده شده است.
Wednesday, December 14, 2016
با رکعتی نگاه
همره شدند قافله‌ای را که مانده بود تا طی کنند مرحله‌ای را که مانده بود از خویش رفته‌اند سبکبار تا خدا برداشتند فاصله‌ای را که مانده بود
Wednesday, October 5, 2016
آیا تو ما را دوست داری؟
مولا شنیدم لاله‌ها را دوست داری آیینه‌های آشنا را دوست داری با یاد قرآنی که بر نی خوانده می‌شد صوت و مناجات دعا را دوست داری
Wednesday, October 5, 2016
آه‌نامه چاووش
ای بهار صفا، خداحافظ! تا قیامت تو را خداحافظ! بعد از این، چار فصل، پاییز است بعد از این هر گلی، غم انگیز است بعد از این، هر چه جام می‌آید
Wednesday, October 5, 2016
آن دو لبخند
طبعم به ولای آن دو لبخند شد نغمه سرای آن دو لبخند مانده است هنوز بر لب طف تأثیر صفای آن دو لبخند
Wednesday, October 5, 2016
آرام مثل آه
خون می‌چکید داغ ز بالای آفتاب آیینه مات گرم تماشای آفتاب بشنو حدیث سرخ شکفتن به فصل تیغ تفسیر سبز عشق، تمنای آفتاب
Wednesday, October 5, 2016
آخرین صدا
…و روز فاجعه گلوی کوچک تو روشن از تلاوت خورشید اجازه داد صدای تازه‌ای از شرق چراغ روشن فریاد را
Wednesday, October 5, 2016
آخرین دیدار
آسمان کربلا آن روز آتش بار بود آن زمین سوخته دریایی از اسرار بود کوچه‌های آسمان پر بود از عطش آب هم چشم انتظار لحظه ایثار بود
Wednesday, October 5, 2016
آتش
تو دیدی چشم تر آتش بگیرد عزیزت پشت در آتش بگیرد تو دیدی پیش چشم باغبانی درختی از کمر آتش بگیرد
Wednesday, October 5, 2016
آتش نی
روح طوفان زده! آیینه دل دریایی«نیست مانند تو در دیر مغان شیدایی» خطبه‌ات شور دگر داد به خون شهدا دست عباسی، هر چند از او گشته جدا
Wednesday, October 5, 2016
آتش گرفت
پرده‌های ابرها در آسمان آتش گرفت لحظه‌ها، در لحظه‌های بی امان آتش گرفت احتراق جاده‌ها را، کاروان فریاد کرد کاروان در کاروان در کاروان آتش گرفت...
Wednesday, October 5, 2016