سفیر صبح
در آن دیار که شب حاکم و هر که بود شب آیین بود سفیر صبح رسید اما طلوع واقعه خونین بود چه شد شکوه سحرگاهی که آفتاب وفاداران نشست در شفقی خونین...
Monday, December 19, 2016
سری بر نیزه
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها خبر داغ است و در آتش می‌اندازد جگرها را غروبی تلخ بادی تلخ‌تر از دور می‌آمد که خم می‌کرد زیر بار اندوهش کمرها...
Monday, December 19, 2016
سربازهای کوچک من!
سربازهای کوچک من!... از جلو نظام آماده باش... ایست، خبردار... احترام دقت کنید... عرش خدا گر گرفته است از شدت محاصره... از روز ازدحام
Sunday, December 18, 2016
سر کوي تو
ز بس در گلو عقده دارد دلم به زانوي غم سر گذارد دلم چنان داغدار توام روز و شب که خونابه از ديده بارد دلم تو را اي خدايي ترين آرزو
Sunday, December 18, 2016
سر سلامتی
سلام زهرا جان! خون شده چرا جگرت؟ مدینه پر شده از کربلای دور و برت برای مادر عباس چیست بهتر از این خبر بیاوری از لاله‌های در سفرت
Sunday, December 18, 2016
ستاره‌ی تشنه لب
دست‌های عشق و غیرت می‌چکید از دوش ماه همچو اشک مشک زخمی مانده در آغوش ماه ماه در دامان خورشید ولایت خفته است می‌چکد آب و عطش از دیده‌ی خاموش...
Sunday, December 18, 2016
سایه بان دشت
پیچیده است عطر حضورت میان دشت وقتی وزید سمت غزل، آسمان دشت هی پیچ و تاب خورده و خود را نشانده است در امتداد صبر زمین، ناگهان دشت
Sunday, December 18, 2016
سایه‌ی همایون
تویی که غلغله افکنده در جهان، خونت هزار بادیه لیلا شده ست مجنونت تو، عاشقانه‌ترین خلقت خداوندی چگونه دست عبارت رسد به مضمونت
Sunday, December 18, 2016
سایه‌های سیاه
تو آفتابی و روزی قیام خواهی کرد غروب‌های زمین را تمام خواهی کرد روب‌های زمین را که رنگ خون دارند غروب‌ها زمین، خسته و عزا دارند
Sunday, December 18, 2016
زمین درهفت نوبت
زمین در هفت نوبت بی قراری آسمان خویش را گم کرد مدار مانده در دهلیز هستی کهکشان خویش را گم کرد دلش می‌خواست پا برشانه‌های شرجی خورشید بگذارد ولی...
Sunday, December 18, 2016
زمستان سرد
خسته‌ای از خنجر سکوت و فریب، زیر باران درد می‌مانم ای سراب سیاه سلطه‌ی ظلم، مثل یاران درد می‌مانم حرمت عشق را نمی‌فهمند غاصبان ولایت خورشید آب...
Sunday, December 18, 2016
زلال عطش
آن طرف تپیده است کبوتر در خون غنچۀ سرخ لبانش شده پر پر در خون تیغ سنگین ستم، آن شب دلگیر چه کرد با تو آیینه‌ترین دست مکرر در خون
Sunday, December 18, 2016
زخمی‌ترین فریاد
جا مانده از خورشیدهای آتشین در باد یک آفتاب تشنه یک زخمی‌ترین فریاد اردیبهشتی بود سرشار از حسین عشق پیچید در آهش عطش‌های تب مرداد
Sunday, December 18, 2016
روای محرم
نکند باد بیاید سر نی خم بشود و از این باغچه یک شاخۀ گل کم بشود نکند ابر بخواهد همۀ بغضش را در غزل خوانی یک گریۀ نم نم بشود
Sunday, December 18, 2016
رسول زخم
مدینه، کربلا را می‌شناسد صدای آشنا را می شناسد مدینه مثل کوفه بی وفا نیست مدینه مثل شام پر جفا نیست
Sunday, December 18, 2016
رایحۀ واژه‌ها
خیال می‌کنم امشب عجیب شعله‌ورم خیال می‌کنم از روی تیغ می‌گذرم نبوده‌ای که ببینی«حضور» یادم نیست بعید نیست اگر با «عبور» همسفرم
Sunday, December 18, 2016
راوی آب
بخواب دختر من! خواب خوش ببین امشب بخواب، تا که بخوابد تب زمین امشب برای دیدن آن خواب کوچک معصوم چقدر نشسته است درکمین امشب
Sunday, December 18, 2016
راز شگفت کربلا
در آن چشمان تب آلود، اعجاز خدا گل کرد که در سجاده‌ات راز شگفت خدا گل کرد تو میدانی فقط اسرار آن صحرای بارآور که در یک روز باغی تشنه آن سان بارها...
Sunday, December 18, 2016
دیباچه
درکنار علقمه سروی ز پا افتاده است دست ساقی، از سبوی او جدا افتاده است شیونی در باغ نیلوفر ز داغ گل بپاست لاله‌ای، بر خاک گرم کربلا افتاده است
Sunday, December 18, 2016
دو بیت عاشقانه
به دست‌هایمان نگاه نکن که خالی‌تر از خیال کودکانی ست که زبان باز نکرده‌اند این دست‌ها امتداد دائم دست‌هایی ست
Sunday, December 18, 2016