
علوم اسلامی در گذشته، با نابودی عینی نظام سیاسی مبتنی بر ولایت، وحدت بنیادین خود را از دست دادند و به دنبال آن فهم از اسلام تجزیه گردید و هر نحله و متفکری از منظر علم و تخصص خود اسلام را تفسیر کرد. از این رو اسلام در گذشته به صورت جامع مطرح نگردید؛ در نتیجه تلقی و نحوه زندگی مسلمین به علت اختلاف علوم و دیدگاههای مختلف متفکران اسلامی متحمل انحرافات و اختلافات فردی و اجتماعی بسیار شد. در این میان هم در عرصه تعلیم و تربیت و هم اداره جامعه و سیاست، مفهوم انسان کامل از دیدگاه اسلام مخدوش و مهجور ماند و غالبا دیدگاهی غیرجامع، نامتعادل و فردی به اسلام از سوی متفکران اسلامی ارائه شد و به این وسیله معنا و حقیقت اسلام در منظر مسلمین تحریف و مسخ گردید و از این رو اسلام، این دین کامل الهی در طی قرون متمادی دچار نوعی تعصب، جمود و تحجر فکری و سیاسی شد و یا با واکنش در برابر گذشته، تحت تأثیر تمدن غرب مبتلا به اندیشه های التقاطی و ظهور جریانات روشنفکری غربگرا و تجددگرا در چند دهه گذشته گردید.
در حالی که در مکتب اسلام و بخصوص مذهب تشیع در تفکر و شخصیت ائمه اطهار - علیهم السلام - بعد از حضرت رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - و همچنین در وجود امام خمینی (قدس سره) در قرن حاضر، اسلام به صورت جامع و کامل آن مطرح است و این درست در جهت عکس تلقی نامتعادل و کاملا فردی از اسلام در طول سده های اخیر است که منتهی به اختلاف، تفرقه و جدایی فکری و اجتماعی مسلمانان شده است. به این علت امام خمینی (قدس سره) به پیروی از حضرات معصومین - علیهم السلام - در قرن حاضر ضمن طرح اسلام با تمام ابعاد و جامعیت آن امکان وحدت و یگانگی فکری، اجتماعی و سیاسی جهان اسلام بعد از چند قرن اختلاف و کشمکش سیاسی میان مسلمین را فراهم آوردند؛ همچنانکه دیدیم، حضرت امام (قدس سره) همواره دعوت به رعایت اعتدال و حفظ مراتب گوناگون علوم اسلامی می فرمودند و امت بزرگ اسلام را همواره متوجه مقصد «وحدت کلمه» و «اتحاد کامل سیاسی» می نمودند. البته لازمه تحقق این مقصد و هدف بزرگ الهی همچنانکه بیان گردید تدوین طرح کامل اسلام که تنها به تشکیل حکومتی الهی - اسلامی میسر می گردد، ممکن نیست. از این رو امام بزرگوار علت اساسی انحرافات و عقب ماندگی مسلمین در طول تاریخ گذشته و حال را در عدم حاکمیت چنین حکومتی که متکفل تحقق کامل همه احکام فردی، اجتماعی و سیاسی اسلام باشد می دانستند و موکدا در اندیشه تحقق نظامی مبتنی بر «ولایت مطلقه فقیه» بودند و سرانجام موفق به تأسیس حکومت اسلامی در ایران گشتند. ایشان در این مورد می فرمایند:
ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آن موجب تصدیق می شود و چنان به برهان احتیاج ندارد. به این معنا که هرکسی عقاید و احکام اسلامی را حتی اجمالا دریافته باشد چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور در آورد بی درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت. اینکه امروز به ولایت فقیه چندان توجهی نمی شود و احتیاج به استدلال پیدا کرده علتش اوضاع اجتماعی مسلمانان عموما و حوزه های علمیه خصوصا می باشد.(۱) و در جای دیگر می فرمایند:
هیچ کس نمی تواند بگوید دیگر لازم نیست از حدود و ثغور و تمامیت ارضی وطن اسلامی دفاع کنیم یا امروز مالیات و جزیه و خراج و خمس و زکات نباید گرفته شود؛ قانون کیفر اسلام و دیات و قصاص باید تعطیل شود؛ هر که اظهار کند که تشکیل حکومت اسلامی ضرورت ندارد، منکر ضرورت اجرای احکام اسلام شده و جامعیت احکام و جاودانگی دین مبین اسلام را انکار کرده است.»(۲)
پی نوشتها:
1.ولایت فقیه، امام خمینی، ص ۵.
2. همان، ص ۲۷.
منبع: تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی رحمه الله، نمایندگی ولی فقیه در نیروی دریایی سپاه، صص31-29، چاپ و نشر عروج، چاپ سوم، تهران، 1393