ناشناس

عقد اجباری یا عشق از دست‌رفته؟ چگونه میان دلسوزی و خوشبختی یکی را انتخاب کنیم

با سلام، خانمی ۳۶ ساله هستم قبلاً هم از شما مشاوره گرفتم، ۸ ماهه عقد کردم با آقای ۴۵ ساله ای، احساس میکنم اشتباه کردم و در فکر جدایی هستم، خودم شاغل و معاون مدرسه هستم، قبل ایشان یک نامزدی شکست خورده که پسرعموی بنده بود داشتم که بسیار بهم علاقه داشتیم ولی به دلیل مخالفت شدید خانواده ها متاسفانه مجبور شدیم از هم بگذریم، ولی همانند روز اول دوسش دارم و حتی شنیدم که پسرعموم هم همین حس رو داره و هنوز ازدواج نکرده، ولی متاسفانه تحت فشار خانواده که به ایشان برنگردم به اولین خواستگاری که بعد ایشان آمد و همکارم معرفی کرده بود (ازدواج سنتی) جواب مثبت دادند و بدون شناخت کافی و علاقه قلبی در عرض یک ماه و نیم عقد کردم با ایشون، از همان لحظه اول آقا رو دوست نداشتم، ولی به روی خودم نمیوردم. کم کم متوجه شدم مرد کاملا بی‌مسولیتی هست، در رابطه با شغلش دروغ گفته بود، پنهان کاری میکرد حتی سه ماه بعد عقد متوجه شدم با دختر خانم دیگری رابطه داشتند و وقتی پیگیر شدم و اعتراض کردم تو چشمام نگاه کرد بدون هیچ ترس و با وقاحت زیاد گفت دوست دخترم هست، گفتم هست یا بوده؟ گفت بوده، گفتم پس چرا هنوز هم باهاش در ارتباطی... ایشان یک شخصیت کاملا وابسته به خانواده از همه نظر، قدرت مدیریت قدرت حل مشکل اصلا ندارد، طوری هست که حقوقش را هر ماه به کارت خواهرش می ریزد و هر بار میخواهد بیرون رود یا کاری انجام دهد، دویست هزار تومان از خواهرش پول میگیرد. مثل بچه ها می ماند باید همه جا بهش تذکر بدیم که اینجا باید این کارو انجام بدی، اونجا کار دیگه ای انجام بدی، از لحاظ جنسی هم کاملا مشکل دارد، هیچ میلی به من ندارد و بهش گفتم قبول داری از این لحاظ هم مشکل داری؟ گفت بله و فرستادمش رفت دکتر حتی با دارو هم خوب نشد، خیلی سرد است. وقتی از مشکلاتش با خانواده ش صحبت کردم، گفتند که ایشان بلد نیستد، نابلد هست باید یادش بدیم، رانندگی نمی‌تواند بکند، گفتند بخاطر تصادفی که داشته، ولی من فکر میکنم مشکل ذهنی دارد که نمی‌تواند یک آیین نامه ساده را امتحان بده یا حتی بدلیل همین مشکل بوده که تصادف کرده، توی پاش پلاتینه، اول گفت بخاطر پلاتین پام نمیتونم پشت ماشین بشینم، بعد من چیز دیگه ای متوجه شدم. اول گفتن در تاسیسات راه آهن مشغول به کار هستند، بعد من متوجه شدم دروغ گفتند و در قسمت خدمات (نظافت) کار میکنند، و الان هم به دلیل مشکلات مالی که دارند، نه می‌توانند عروسی بگیرند، نه می توانند خانه اجاره کنند و نه حتی از پس خرج و مخارج بربیان. تو این مدت حتی یکبار منو جایی نبرده هر چی بوده از سمت خانواده ش بوده، برادرش گفته کارشو بذاره کنار، بره شهر خودشون کنار دست برادرش کار کنه و خونه هم بهش بدن. الان با تمام وجودم به آینده ناامیدم و حس میکنم دارم وارد یک زندگی میشم که آینده اش مشخصه، خودم باید نقش مرد رو بازی کنم و این آقا رو جمع و جور کنم، خانواده اش این چنین انتظاری از من دارند. تو رو خدا کمکم کنید.
Thursday, October 9, 2025
Estimated time of study:
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

عقد اجباری یا عشق از دست‌رفته؟ چگونه میان دلسوزی و خوشبختی یکی را انتخاب کنیم

ناشناس ( تحصیلات : فوق لیسانس ، 36 ساله )

با سلام، خانمی ۳۶ ساله هستم قبلاً هم از شما مشاوره گرفتم، ۸ ماهه عقد کردم با آقای ۴۵ ساله ای، احساس میکنم اشتباه کردم و در فکر جدایی هستم، خودم شاغل و معاون مدرسه هستم، قبل ایشان یک نامزدی شکست خورده که پسرعموی بنده بود داشتم که بسیار بهم علاقه داشتیم ولی به دلیل مخالفت شدید خانواده ها متاسفانه مجبور شدیم از هم بگذریم، ولی همانند روز اول دوسش دارم و حتی شنیدم که پسرعموم هم همین حس رو داره و هنوز ازدواج نکرده، ولی متاسفانه تحت فشار خانواده که به ایشان برنگردم به اولین خواستگاری که بعد ایشان آمد و همکارم معرفی کرده بود (ازدواج سنتی) جواب مثبت دادند و بدون شناخت کافی و علاقه قلبی در عرض یک ماه و نیم عقد کردم با ایشون، از همان لحظه اول آقا رو دوست نداشتم، ولی به روی خودم نمیوردم.
کم کم متوجه شدم مرد کاملا بی‌مسولیتی هست، در رابطه با شغلش دروغ گفته بود، پنهان کاری میکرد حتی سه ماه بعد عقد متوجه شدم با دختر خانم دیگری رابطه داشتند و وقتی پیگیر شدم و اعتراض کردم تو چشمام نگاه کرد بدون هیچ ترس و با وقاحت زیاد گفت دوست دخترم هست، گفتم هست یا بوده؟ گفت بوده، گفتم پس چرا هنوز هم باهاش در ارتباطی...
ایشان یک شخصیت کاملا وابسته به خانواده از همه نظر، قدرت مدیریت قدرت حل مشکل اصلا ندارد، طوری هست که حقوقش را هر ماه به کارت خواهرش می ریزد و هر بار میخواهد بیرون رود یا کاری انجام دهد، دویست هزار تومان از خواهرش پول میگیرد.
مثل بچه ها می ماند باید همه جا بهش تذکر بدیم که اینجا باید این کارو انجام بدی، اونجا کار دیگه ای انجام بدی، از لحاظ جنسی هم کاملا مشکل دارد، هیچ میلی به من ندارد و بهش گفتم قبول داری از این لحاظ هم مشکل داری؟ گفت بله و فرستادمش رفت دکتر حتی با دارو هم خوب نشد، خیلی سرد است.
وقتی از مشکلاتش با خانواده ش صحبت کردم، گفتند که ایشان بلد نیستد، نابلد هست باید یادش بدیم، رانندگی نمی‌تواند بکند، گفتند بخاطر تصادفی که داشته، ولی من فکر میکنم مشکل ذهنی دارد که نمی‌تواند یک آیین نامه ساده را امتحان بده یا حتی بدلیل همین مشکل بوده که تصادف کرده، توی پاش پلاتینه، اول گفت بخاطر پلاتین پام نمیتونم پشت ماشین بشینم، بعد من چیز دیگه ای متوجه شدم.
اول گفتن در تاسیسات راه آهن مشغول به کار هستند، بعد من متوجه شدم دروغ گفتند و در قسمت خدمات (نظافت) کار میکنند، و الان هم به دلیل مشکلات مالی که دارند، نه می‌توانند عروسی بگیرند، نه می توانند خانه اجاره کنند و نه حتی از پس خرج و مخارج بربیان.
تو این مدت حتی یکبار منو جایی نبرده هر چی بوده از سمت خانواده ش بوده، برادرش گفته کارشو بذاره کنار، بره شهر خودشون کنار دست برادرش کار کنه و خونه هم بهش بدن.
الان با تمام وجودم به آینده ناامیدم و حس میکنم دارم وارد یک زندگی میشم که آینده اش مشخصه، خودم باید نقش مرد رو بازی کنم و این آقا رو جمع و جور کنم، خانواده اش این چنین انتظاری از من دارند. تو رو خدا کمکم کنید.


مشاور: سیدامیرحسین موسوی‌‌ تبار

با سلام و تشکر از شما برای مراجعه به بخش مشاوره راسخون
کاربر گرامی، همه ‌چیز را گام ‌به ‌گام، هم از نظر تحلیلی روان‌شناختی و هم از منظر تصمیم‌گیری منطقی و اخلاقی بررسی می‌کنیم تا به یک پاسخ قطعی و روشن درباره ادامه یا پایان این عقد برسیم.


تحلیل روان‌شناختی کامل وضعیت شما

۱. اشتراک تجربه و ریشه مشکل

آنچه از توصیف شما برمی‌آید، ترکیب دو عامل موثر باعث وضعیت فعلی شده است:

الف) ازدواج شتاب‌زده‌ جبرگونه پس از آسیب عاطفی از نامزدی اول (واکنش جبرانی عاطفی)
ب) فقدان شناخت در فرایند گزینش همسر دوم، بدون هم‌آوایی عاطفی، جنسی، شناختی و طبقاتی


در روان‌شناسی ازدواج، این نوع انتخاب معمولا تحت تأثیر نیاز به فرار از تنهایی، میل به اثبات به خانواده‌ها، و ترمیم غرور جریحه‌دارشده پس از شکست عشقی رخ می‌دهد. اما چون از سطح شناخت عقلانی عبور نمی‌کند، پایه‌اش شکننده است.


۲. ارزیابی شخصیت و وضعیت همسر فعلی

طبق نکات شما، او دچار چند مؤلفه رفتاری مشکل‌زا است:
* بی‌مسئولیتی مالی و وابستگی مرضی به خانواده (به‌ویژه خواهر)
* دروغ‌گویی دفاعی و پنهان‌کاری مزمن
* سردمزاجی جنسی همراه با ضعف درمان‌ناپذیر تاکنون
* کاهش توان سازگاری اجتماعی و آستانه پایین مسئولیت‌پذیری
 

این ویژگی‌ها نشانه‌های یک شخصیت وابسته و ناپخته است. درمان و تغییر این تیپ شخصیتی طولانی، پرهزینه و اغلب بی‌نتیجه است، به‌ویژه زمانی که فرد انگیزه رشد درونی ندارد و از شرایط خود رضایت نسبی دارد.


۳. حکمت احساس پایدارتان به پسرعموی سابق

احساستان به او نه صرفا عشقی نوستالژیک است، بلکه در واقع جای خالی هم‌خوانی و امنیت روانی‌ای است که در ازدواج فعلی از دست داده‌اید. اما برگشتن به او الزاما نسخه نهایی خوشبختی شما نیست؛ زیرا اکنون هر دو با پیشینه شکست و دلخوری‌های خانوادگی رو به ‌رو هستید و ورود مجدد نیازمند بلوغ عاطفی و گفتگوی صادقانه است.


۴. بررسی اخلاقی و شرعی تداوم عقد

از نظر اخلاقی و دینی، زندگی مشترک باید بر پایه‌ صداقت، تعهد، و آرامش باشد. اگر مرد از بدو عقد دروغ گفته، رابطه نامشروع دارد، و از لحاظ مالی و جنسی ناتوان است و نشانه‌ای از اصلاح هم ندارد، استمرار این عقد فاقد توجیه عقلانی و شرعی است. فقهای شیعه نیز در چنین مواردی، در صورت وجود عیب مخفی یا تدلیس، اجازه فسخ نکاح را جایز می‌دانند.


۵. ارزیابی روان‌شناختی خود شما

شما زنی خردمند، تحصیل‌کرده، مسئول و باثباتید. حضور در موقعیت شغلی مدیریتی نشان می‌دهد ویژگی‌های ساختارمند، قاطع و واقع‌نگر دارید. زندگی با با چنین شخصیتی که نیازمند «مادر دوم» است نه «همسر»، در بلندمدت منجر به فرسودگی روانی و کاهش عزت‌ نفس می‌شود.


راهکارهای مرحله ‌به ‌مرحله

گام اول: جمع‌بندی شخصی با صداقت درونی

لیستی بنویسید از سه عنوان:
۱. آنچه در این ازدواج هست، اما نمی‌خواهید
۲. آنچه می‌خواهید، اما در این ازدواج نیست
۳. آنچه حاضر نیستید هیچ ‌گاه در زندگی تحمل کنید

 

اگر گزینه‌های ستون دوم و سوم صفر یا منفی باشند، ادامه پیوند نوعی خودآزاری عاطفی است.


گام دوم: گفتگوی پایانی روشن

یک گفتگوی رسمی، محترمانه اما صریح با ایشان داشته باشید و سه خواسته عینی مطرح کنید:
۱. استقلال مالی کامل تا سه ماه آینده
۲. شفافیت در روابط و خاتمه کامل ارتباطات قبلی
۳. مراجعه به روان‌درمانگر و مشاور روابط زناشویی جهت درمان سردمزاجی

 

اگر این سه خواسته را نپذیرفت یا به تعهد عمل نکرد، ازدواج از نظر روان‌شناختی «غیرقابل احیا» محسوب می‌شود.


گام سوم: تصمیم‌گیری نهایی و اقدام قانونی

با توجه به وضعیت فعلی - دروغ، ناتوانی اقتصادی، سردمزاجی، وابستگی خانوادگی و نبود علاقه قلبی - ادامه این عقد به ‌وضوح اشتباه است و تنها زمان و انرژی شما را تباه می‌کند. قطع رابطه به ‌صورت رسمی و محترمانه، استفاده از مشاور حقوقی برای طی مراحل قانونی فسخ یا طلاق توافقی، و سپس فرصت بازسازی روانی و شخصیتی پیش از ورود به هر رابطه تازه.


گام چهارم: بازسازی پس از جدایی

* تجدید رابطه با پسرعموی خود را تا وقتی آرامش درونی‌تان کامل برنگشته و با مشاور ازدواج بررسی نشده، به تعویق بیندازید.
* ۶ ماه زمان برای ترمیم روانی و بازنگری ارزش‌های شخصی در نظر بگیرید.
* از روان‌درمانگر کمک بگیرید تا هرگونه احساس گناه، ترس از قضاوت خانواده یا وابستگی عاطفی پاک‌سازی شود.


نتیجه‌گیری:

شما نه باید به خاطر ترحم، خودآزاری نمایید و نه از ترس جدایی، قربانی شوید. گسستن از رابطه‌ای اشتباه، گاه شجاعانه‌ترین شکل عشق به خود است. درنتیجه، ادامه این عقد اشتباه است. تصمیم قاطع، جدایی محترمانه، بازسازی روانی و سپس بررسی عاقلانه احتمال ازدواج مجدد در آینده، بهترین مسیر شماست.



Send Comment
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.