The current route :
#تاریخ انقلاب اسلامی در راسخون
#تاریخ انقلاب اسلامی در مقالات
#تاریخ انقلاب اسلامی در فیلم و صوت
#تاریخ انقلاب اسلامی پرسش و پاسخ
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاوره
#تاریخ انقلاب اسلامی در خبر
#تاریخ انقلاب اسلامی در سبک زندگی
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاهیر
#تاریخ انقلاب اسلامی در احادیث
#تاریخ انقلاب اسلامی در ویژه نامه
اطلاعات جالبی که درباره کوه دماوند باید بدانید!
همه آنچه باید درباره میگ 29 روسی بدانید
چهار ستون یک دژ امنیتی: آیا کسبوکار شما واقعاً امن است؟
نماز؛ ستون هویت اسلامی و سرمایه تمدنی ایران
در جلسه اول خواستگاری چه بگوییم
ازدواج مجدد سالمندان؛ فواید و پیامدها
درمان افسردگی در افراد سالمند
علت کم خوابی و بدخوابی در سالمندان و درمان آن
سگگردانی و نگهداری سگ؛ از نفوذ سبک زندگی غربی تا چالشهای جامعه اسلامی
چرا سکوت در برابر ستم، همکاری با ستمگر است؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
مزار حضرت یعقوب (علیه السلام)
برای برگشت مال از دست رفته چه دعایی بخوانیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
آیا داغی دست و پای کودک طبیعی است؟
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟

حلاوتِ قرآن (1)
حافظه ی خیلی خوبی داشت. چندین دعا و سوره قرآن را حفظ بود. ولی علاقه ایشان به زیارت عاشورا بیشتر بود، بارها شاهد بودیم در مسیر جاده و در حین رانندگی این زیارت را می خواند. به دلیل عظمت زیارت عاشورا و عشق...

آوردم جبهه که قرآن یاد بگیری
خورشید رفته رفته داشت پشت افق ناپدید می شد. هوای گرم جنوب کم کم تبدیل می شد به خنکی، همراه بقیه وضو گرفتم و نماز خواندم. با این که آن وقت ها بچه بودم (11 -12 ساله). ولی حقیقتاً نماز آن جا نماز دیگری بود،...

در پناه قرآن (1)
دور تا دور حلقه زده بودند؛ توی چادر و قرآن می خواندند «حاجی» هم گاهی اشکال می گرفت و نکته ی تجویدی می گفت.
گفتم: «مبارکه مرّبی عقیدتی هم که شدی».

سوره ی والعصر
تانک و توپ و خمپاره و تیرهای بی امان و سبک و سنگین دشمن؛ می جنگید و پیش می تاخت؛ گویی همه چیز برایش به سادگی یک صحنه ی نمایش؛ در حال گذر بود؛ صحنه ی نمایش پایانی از یک هزار پرده و قطعه، که در

قرآنی ها (1)
نیروها، آماده ی عملیّات می شوند. در سنگرها و چادرها، شور و حال عجیبی بود. محفل گرم قرائت قرآن و برادران بسیجی، دور تا دور فانوس وسط سنگر، سردی هوا را بی تأثیر کرده بود. همراه یکی از برادران به سنگرها سرکشی

به چه حقی؟!
تیم فوتبال روستای کره بند در لیگ «بندر ریگ» شرکت کرده بود. چندین بار با احمد از بندر امام (ره) حرکت می کردیم و به بندر می آمدیم. معمولاً ظهر می رسیدیم و در سپاه استراحت می کردیم و بعد از ظهر که بچه های...

پاگذاشتی روی خون شهدا
یک روز صبح بود، به من گفت: «امروز قول دادم که ظهر، برای ناهار توی خانه باشم و باید بعد از نماز به منزل بروم.» نماز را که خواندیم، گفت: «من یک ساعت بروم و بیایم.» رفت بیرون امّا دیدم دوباره برگشت. گفتم:...

می خواهی مرا جهنمی کنی؟
در جزیره ی مجنون بودیم. تویوتایی در کنار جاده پارک شده بود و من می خواستم که این تویوتا را کنار بزنم. نخواستم کسی را صدا بزنم. بیل گریدر را بلند کردم و به عقب تویوتا گذاشتم مقداری بلندش کردم و از جاده...

فردای قیامت سبک بارتری
یک روز شهید با موتور سپاه به منزل آمده بود که دایی ما بدون اطلاع ایشان موتور را برداشته بود. هنگام برگشت پول مقدار مصرف شده ی بنزین را از ایشان گرفت و گفت که این متعلق به بیت المال است. (1)

آقای برادر، این طوری بهتر است!
در حفظ بیت المال خیلی دقّت می کرد. یک روز با موتور اداره به مأموریت رفته بود و تا غروب کارش تمام نشده؛ به همین خاطر موتور را به خانه آورد. موقع آوردنش به داخل حیاط، بادگیر موتور شکست. مرتضی خیلی ناراحت...