The current route :
#تاریخ انقلاب اسلامی در راسخون
#تاریخ انقلاب اسلامی در مقالات
#تاریخ انقلاب اسلامی در فیلم و صوت
#تاریخ انقلاب اسلامی پرسش و پاسخ
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاوره
#تاریخ انقلاب اسلامی در خبر
#تاریخ انقلاب اسلامی در سبک زندگی
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاهیر
#تاریخ انقلاب اسلامی در احادیث
#تاریخ انقلاب اسلامی در ویژه نامه
سید حسن میرخانی ملقب به سراج الکتاب نستعلیقنویسان معاصر
طوفان الاقصی در آیینه بیانات رهبر انقلاب؛ از تبیین حقیقت تا ترسیم آینده مقاومت
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 3؛ ماده 6: قاعده طبقهبندی سیستمهای هوش مصنوعی پرریسک
چرا امت اسلامی نمیتواند متحد شود؟
حرف زدن سالمندان در خواب، نشانه خطر است؟
طوفان الاقصی؛ نقطه عطف مقاومت فلسطین و شکست راهبردی رژیم صهیونیستی
چرا سرانه مطالعه در کودکان کاهش یافته؟ بررسی دلایل و راهکارها
نشانه کلیدی برای شناسایی یک خبر جعلی (Fake News)
آیا سرطان روده با آزمایش مدفوع مشخص می شود؟
داستان خواندنی شکلگیری آمنین؛ یکی از بزرگترین گروههای زیارتی کشور!
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
حمامی که تنها با یک شمع گرم می شد
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
مخترعین معروف و اختراعات آنان
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
پیش شماره شهر های استان تهران
پیش شماره شهر های استان گیلان
نحوه خواندن نماز والدین
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن

توصیه به حجاب فاطمی و زینبی در وصایای شهدا
امیدوارم برای من خواهرانی زینب صفت و زهرا گونه باشید، صبور و مقاوم در برابر ناملایمات و سختی های زندگی باشید و همیشه و در همه حال حیا و حجاب ظاهر و باطنتان را حفظ کنید.

وصایای شهدا پیرامون لزوم حفظ حجاب
خواهرم از تو می خواهم که در همه حال و همیشه حجاب خود را حفظ کنی و با امر به معروف و نهی از منکر تمامی خواهران را به این کار تشویق کنی و با این عمل خویش ادامه دهنده راه شهدا باشی.

بچه ها بياييد گردوها را برداريد
چند سالي که در اهواز زندگي مي کرديم، وقتي از خط مقدم جبهه برمي گشت و مي ديد که مشغول کار هستيم با من همراه مي شد. حتي در آشپزي به من کمک مي کرد. در تمام اموري که فکر مي کرد مي تواند به من کمک کند، از همراهي...

دهانت بخاطر حرف زشت بو مي دهد!
اوايل مهر بود. کم کم هوا داشت سرد مي شد. روستاي سرخ ده بوديم. در اين فصل بيشتر ساکنان کوچ مي کردند و تقريباً روستا خالي از سکنه مي شد. يک روز صبح ديدم جواني که تقريباً هم سن و سال رشيد بود، گوسفندي را...

عيد واقعي
سال 58، به دليل وضعيت خاصي که بر جامعه حاکم بود، معمولاً نيروهاي پاسدار بيشتر اوقات را در پادگان بودند و هر وقت مرخصي مي خواستند، بايد از مسؤول مربوطه برگه ي مرخصي مي گرفتند و دژبان دم در هم کنترل مي کرد.

سيرت خوبان
وقتي نيروهاي جديد به جبهه و گردان اعزام مي شدند زود با سيد اُنس مي گرفتند چرا که اثرات اخلاق و معنويت او به قدري زياد بود که روي ديگران تأثير مي گذاشت.

عاشق کتاب و کتاب خواني
در پاسگاه گرمک مستقر بوديم. نيروها حدود سه ماه آنجا به انتظار عمليات مانده بوديم ولي عمليات انجام نشد. حوصله شان سر رفته بود. کمي هم براي تغذيه مشکل داشتند.

حرمت خاطي را نگه داريد!
روزي سوار بر خودروي ايشان از خيابان شهداي ورامين عبور مي کرديم. حاج مصطفي قصد گردش به چپ داشت و راهنماي سمت چپ را زده بود، ناگهان موتورسواري که با سرعت غيرمجاز و از خياباني يکطرفه و ممنوعه در حرکت

اجازه نداد به گناه اعتراف کند!
براي امر به معروف و نهي از منکر شيوه ي ويژه اي داشت. امر به معروف کردنش را خيلي دوست داشتم. هميشه به او مي گفتم که هرگاه خطايي از من سر مي زند، مرا آگاه کن. امر به معروف کردنش به گونه اي نبود که انسان...

ورشکسته ي معنوي!
در يکي از عمليات ها از ناحيه ي پا مجروح شد و پايش شکست. او را به بيمارستاني در کاشان منتقل کردند. براي ديدار او به همراه جمعي از بچه ها و رزمندگان نجف آباد به کاشان رفتيم.