0
The current route :
مادر شهید نمونه گفتگو

مادر شهید نمونه

«هنگامي كه پيام پرواز همسر وفادار وفرزند دلبندش را شنيد، اشك از گونه سترد، غم از صورت برگرفت و شانه هاي مادرانه خود را ستبر و مقاوم به مأوا و مأمن بالندگي و رشد ديگر فرزندانش مبدل ساخت. اين بانوي ايثار...
دلتنگی های یک جانباز گفتگو

دلتنگی های یک جانباز

روزي كه دشمن از فراسوي جبهه هاي نبرد و از پستوهاي تنگ و تاريك خود، با نگراني و ترس به مدد دوربين هاي دوربرد، به جستجوي محملي براي ايجاد هراس و يأس در خطوط نبرد رزمندگان اسلام مي پرداخت تا با نشانه رفتن...
همسر جانباز نمونه گفتگو

همسر جانباز نمونه

چشمها را شستم و نگاهم را به سوي آسمان افكندم. تو را ديدم كه در فراسوي انديشه ها پرواز مي كردي. گفتم دستم را بگير، مهربانانه نگاهم كردي و از روي صندلي چرخدارت، دستهايت را به سويم گشودي. من هم، همبال تو...
خواهر شهید نمونه گفتگو

خواهر شهید نمونه

همراهي با همسري ايثارگر (جانباز 50 درصد) براي او افتخاري است كه اين بانوي فرهيخته پر افتخارات علمي و فرهنگي خويش افزوده است. او زندانهاي سياسي قبل از انقلاب تجربه كرد و سپس در مناطق جنگي، تجربه هاي خويش...
فرزند شهید نمونه گفتگو

فرزند شهید نمونه

در سرزمين هيرمند ديده به جهان گشود: در جلگه حاصلخيزي كه در طول تاريخ، همواره دستخوش حوادث گوناگوني بوده است. نوجوان بود كه پدر، پرواز ملكوتي خود را آغاز كرد و او با نگاهي به سرمشق سرخ زندگي، راه رسيدن...
فرزند شهيد، همسر جانباز گفتگو

فرزند شهيد، همسر جانباز

در هواي مطبوع شهر،آنجا كه سرشار از عطر گلهاي خودروي كناره هاي رودهاي خاكو، قورچان، رزن و خوشاب است، آنجا كه بوعلي سينا و باباطاهر خفته اند، گام برداشتن، لطف و صفاي ديگري دارد. او در چنين فضايي چشم به دنيا...
مثل رستم، مثل شير... گفتگو

مثل رستم، مثل شير...

وقتي كه باران مي باريد، نگاهم به زمين بود و دانه هايي كه با دست خود در آن پنهان كرده بودم. آفتاب كه مي تابيد، رويش جوانه ها، روحم را به پرواز در مي آورد. مي نشستم زير سايه درخت و آيات كتاب آسماني را زير...
جانباز موفق گفتگو

جانباز موفق

رزم آوران عرضه پيكار، بي شكيب و پرشور، سالهاي دفاع مقدس را سپري كردند و برگهاي زرين مقطع حساسي از تاريخ دين و ميهنمان را مقتدرانه نگاشتند. آنان پس از پايان جنگ به روزمرگي بازنگشتند و ادامه حيات مقدسشان...
مادري كه ترجمان صبر و آرامش است... گفتگو

مادري كه ترجمان صبر و آرامش است...

«صبوري را نمي توان در حصار تنگ واژه ها تفسير كرد. اين روزگاري است كه قرعه شكيبايي را به نامت مي زند تا مصائب را تاب آوري و بداني ثانيه ها، فصلها و عمر چه سان مي گذرند. هنگامي كه گذراندن عمر به زايش و پويش...
رمز شادماني یک آزاده جانباز گفتگو

رمز شادماني یک آزاده جانباز

پس از ساعتها شكنجه، مأموران مرا به ميان جمع بچه ها آوردند. از آنها خواستيم كه مرا رو به قبله كنند. خوابم برد يا بيهوش شدم، نمي دانم. ناگهان احساس كردم كسي آرام به بازويم مي زند:«سيد! سيد! پاشو. وقت نماز...