The current route :
قد کشیدن برج ایفل در تابستان واقعیت دارد؟
آیا هوش مصنوعی در هر بار چت کردن آب مصرف می کند؟
وقف، بیداری و جهاد؛ میراث ماندگار تمدن اسلامی و جبهه مقاومت
در تشییع جنازه چه بگوییم
وقف و افق آینده؛ راهبرد اسلامی برای توسعه پایدار و پیشرفت تمدنی
وقف و سنت نبوی؛ نسخه جاودانه اسلام برای مهرورزی و عدالت اجتماعی
زمان مناسب بیدار کردن نوزاد برای شیر خوردن
هر آنچه درباره کوچک ترین کشور جهان باید بدانید
چرا برخی نوزادان در شیر خوردن مشکل دارند؟
عجیب ترین حیوانات ایران و جهان
نحوه خواندن نماز والدین
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
طریقه خواندن نماز حضرت رسول(ص) برای طلب حاجت
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
خسوف و كسوف در زمان غیرطبیعی

پيروزي عشق بر مرگ
اودر پاريس تحصيل کرده و نويسندگي را از10سالگي شروع کرد. در جواني چهره محبوب موج روشنفکري و شيوه هاي نوين هنري و از رهبران شاخص جريانات فرهنگي فرانسه شد. در سال1917با همکاري پيکاسو، اريک ساتي و استراوينسکي...

نگاهي به فيلمانه خواب بزرگ
1. خواب بزرگ فيلمي به کارگرداني هاوا هاکس، بر اساس رماني نوشته ريموندچندلر ساخته شده است. هيچ کدام از اين دو نکته را نمي شود فراموش کرد. اين درست که اين کتاب شايد معروف ترين کتاب چندلر باشد، اما در برخورد...

خواب بزرگ(Big Sleep) قسمت چهارم
مارلو: هنوز مي لرزي؛ قضيه چيه؟ نگران من بودي مبادا صدمه اي ببينيم؟ از کي تا حالا اين احساس رو نسبت به من پيدا کردي؟ مارلو اتومبيل را متوقف مي کند.

خواب بزرگ(Big Sleep) قسمت سوم
مارلو در دفترش قدم مي زند و بي صبرانه به ساعتش نگاه مي کند و يا نظري از پنجره به بيرون مي اندازد. ناگهان تلفن زنگ مي زند. مارلو گوشي را برمي دارد.
مارلو: الو، خانم راتلج... منتظر تماستون بودم.

خواب بزرگ(Big Sleep) قسمت دوم
مارلو تازه زنگ در را به صدا درآورده، جلوي خانه پشت سرش اتومبيل کارمن پارک شده در باز مي شود. نوريس در را مي گشايد و مارلو در مقابل خود مي بيند و بلافاصله به پشت سر او نگاه کرده و اتومبيل را باز مي شناسد.

خواب بزرگ (The Big Sleep) - قسمت اول
يک خانه اعياني بزرگ، درندشت و به سبک کاليفرنيايي، با چمن هاي چيده شده و باغ و باغچه بر فراز تپه، جايي که ميداني نفتي متروکه اي قرار داشته که ثروت خانواده از آنجا تامين مي شده است. اتومبيل کوپه کوچکي سربالايي...

يک تکه نان - قسمت سوم
ابراهيم: بهوش نبود.. ولي مي خوند.. يعني صبح ديديم دختر کوچيکه اش... خونه اشون نزديکه به خونه پدر عيالم خب... هيچي ديديم مي گن عزيز غيب اش زده... از ديشب خونه نرفته... شب که خونه نرفته اينها فکر کردن رفته...

يک تکه نان- قسمت دوم
قيس باز هم چيزي نمي گويد. کربلايي آهي کشيده و کيسه نانوايي نان را برمي دارد دو سر بقچه را بر روي هم انداخته و در حالي که درب ماشين را مي بندد.
کربلايي: بيا...بيا بشين يک چيزي وصله شکم کنيد... ما که ضعيف...

يک تکه نان- قسمت اول
صداي مرد: آدم ها دو دسته بيشتر نيستند... يا شکارچي ان... يا جنگلي... شکارچي چون دنبال شکاره، آهسته راه مي رود پس قدم هاي کوتاه داره اما جنگلي تند و تيز راه مي ره چون مقصدش مشخصه... . اينطوري مي تونيد ردپاها...

داستان کوتاه رويت
عبدالله، حيدر و من بوديم. هر سه مي خواستيم به ديدن آن مراسم برويم. عاشوراي اين سال ها نيت آن را داشتيم آنجا باشيم. من پژوي تازه اي خريده بودم. جاده را روي نقشه پيدا مي کرديم. چند شهر را اين سو و آن سو...