سرنوشت آدمی دستخوش آشفتگی و نابسامانی شگرفی شده است. عوامل اجتماعی که ما از قدرت آنها ناآگاه بوده ایم، و یا اگر آگاهی داشته ایم قادر به جلوگیری از آنها نبوده ایم، ما را به گردابی تاریک کشیده اند. در چنین...

روانکاوی سنتی نهاد را منبع تمایلات و غرایز سرشتی و بنیادین بشری می داند که بر اساس اصل لذت و در جهت ارضای فوری آنها عمل می کند. از دیگر سو اگو عملکردی بر طبق اصل واقعیت داشته و باید در مقابل این تمایلات

ما هنوز به یک درک قانع کننده زیست شناختی از اعمال پیچیده ذهنی نرسیده ایم. اما در پنجاه سال گذشته پیشرفتهای حیرت انگیزی در این زمینه بوجود آمده است که همچنان ادامه دارد و برخی زیست شناسان چنین گفته اند...

در نامه ای که فروید به دوستش فلیس نوشت از این شکایت کرد که مجبور است به یک روانشناسی پا در هوا بدون یک اساس فیزیولوژیک بپردازد. در این زمان او یک عصب شناس تثبیت شده بود و نظریات چندی در مطالعات بالینی

شکل گیری و تکامل درمانهای کوتاه مدت در دهه شصت و هفتاد میلادی به نوعی پاسخی به نیازهای جامعه ایی در حال پیشرفت و تحول بود که درمانهای قدیمی و وقت گیر با آن سازگاری نداشت و علیرغم شک و شبهه هایی که در

هانس کوهوت (1981-1913) در مرکز نهضت روانکاوی قرن بیستم قرار دارد. به دنبال قدرت گرفتن نازی ها در آلمان، او که مانند بسیاری دیگر از روانکاوان تباری یهودی داشت ناچار به ترک موطن خود وین و مهاجرت به آمریکا

اگرچه فرضیه بین فردی سولیوان (1) در چارچوب علم روانپزشکی تکامل پیدا کرد، اما به شدت از روانشناسی اجتماعی، انسان شناسی و علوم سیاسی تأثیر پذیرفت. وی چند سال پس از دریافت درجه پزشکی خود و اتمام خدمت

مانند هورنای، اریک فروم (1)، آموزش روانکاوی را در مؤسسه روانکاوی برلین گذراند و در اوایل دهه 30 به موسسه روانکاوی شیکاگو پیوست و بالاخره به نیویورک آمد تا به بررسی و پژوهش درباره تجدید نظرهایی در تئوری

کارن هورنای (1) پس از 15 سال کار به عنوان یک روانکاو ارتودوکس که مدتی از آن را در آلمان و مدتی را در شیکاگو و نیویورک سپری کرده بود، تابعیت بی قید و شرط خود از مکتب فروید و روش او را انکار کرد و به سمت

برچسب ها می توانند گمراه کننده باشند. برخی از تئوری های جدید روان کاوی، به عنوان «نوفرویدی (1)» طبقه بندی شده اند. درک اینکه چرا چنین اصطلاحی متداول گردید مشکل است و مشکل تر درک ادامه این روند در انشعابات