The current route :
چه داروهایی باید همیشه در خانه داشته باشیم؟
چگونه نقاط امن و نقاط خطر خانه را شناسایی کنیم؟
دورههای A-Level و Foundation در سیستم آموزشی انگلستان چه هستند؟
ایدههای خلاقانه سازماندهی آشپزخانه
اقامت در شهر شعر و عشق؛ بهترین هتل های شیراز
مهندسی فرهنگ عمومی در تراز تمدن اسلامی ایرانی
نظام الدین اردبیلی خوشنویس صاحب نام آذربایجان
سید محمد احصایی خوشنویس و نقاش معاصر
میرزا محمدعلی ارتقایی مشهور به ادیب العلما
عباس اخوین هنرمند و خوشنویس صاحب نام معاصر
گناهان حضرت یوسف در قرآن
چهار زن برگزیده عالم
مزار حضرت یعقوب (علیه السلام)
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
پیش شماره شهر های استان گیلان
هدیه جاودانی
من مسیحی هستم
سمیه عالمی داستان «من مسیحی هستم» را با موضوع وقف نوشته است.
کل ملل
مفهوم بینالمللی وقف و انواع آن
مفهوم بینالمللی وقف به کل دارایی های قابل سرمایهگذاری موسسه غیرانتفاعی گفته می شود گه در این مبحث به آن می پردازیم.
هدیه جاودانی
این سفره هنوز مهمان دارد
«این سفره هنوز مهمان دارد» داستانی است با موضوع وقف و درباره پسری است که خانواده دوستش را برای افطار دعوت می کند.
هدیه جاودانی
غریبه رو بیشتر از خودی دوست دارن
« غریبه رو بیشتر از خودی دوست دارن» در مورد یک فرد انقلابی است که به خاطر مبارزات انقلابی اش تبعید شده است.
هدیه جاودانی
بابا قرض دارد
«بابا قرض دارد» مقاله ای است با موضوع وقف که توسط فاطمه نفری نگاشته شده است و در آن نگرانی پسر نوجوانی را از قرض مند بودن پدرش به تصویر می کشد.
هدیه جاودانی
این یک کتاب نایاب است
«این یک کتاب نایاب است» عنوان داستانی است از سمیه عالی با موضوع وقف.
هدیه جاودانی
آن چند روزِ برفی
رضا کبریت کشید و گذاشت پای فتیله ی فانوس. دوروبرمان روشن شد. نفسم بالا آمد. خداخدا می کردم رضا و بقیه ی بچه ها صدای تیریک تیریک به هم خوردن دندان هایم را نشنیده باشند؛ نه اینکه همه اش از ترس باشد،...
هدیه جاودانی
خرمای شیرین...
رسول با چوب روی دیوار خط کشید و دوباره زیر لب خط ها را شمرد:
- «شد 15روز. پس چرا نیامد؟ نکنه چاخان کردی؟»
دیلو، دستش را روی سینه اش گذاشت و برافروخته گفت: « آقام خودش گفت همین روزها می آید. تازه...
هدیه جاودانی
تخممرغ ها پشت در بود
مامان در مرغ دانی را که باز کرد، همه چیز را فهمید. فکر نمی کردم به این زودی ها از ماجرا سر دربیاورد. خودم را دلداری می دادم که آخرش می فهمید. حالا امروز نه، فردا. اصلا تقصیر من نبود، تقصیر مرادی بود...
هدیه جاودانی
دو خط آب...
صدای میرزا بریده بریده می آمد بالا. عباس سرش را توی چاه کرد و طناب را بالا کشید. بعد دلو را خالی کرد روی زمین و گفت: «میرزا پیر شده، دیگه آدم چاه نیست. اگه اون پایین خفه بشه، تو جرات داری بری پایین یا...