مارلو: هنوز مي لرزي؛ قضيه چيه؟ نگران من بودي مبادا صدمه اي ببينيم؟ از کي تا حالا اين احساس رو نسبت به من پيدا کردي؟ مارلو اتومبيل را متوقف مي کند.

مارلو در دفترش قدم مي زند و بي صبرانه به ساعتش نگاه مي کند و يا نظري از پنجره به بيرون مي اندازد. ناگهان تلفن زنگ مي زند. مارلو گوشي را برمي دارد. مارلو: الو، خانم راتلج... منتظر تماستون بودم.

مارلو تازه زنگ در را به صدا درآورده، جلوي خانه پشت سرش اتومبيل کارمن پارک شده در باز مي شود. نوريس در را مي گشايد و مارلو در مقابل خود مي بيند و بلافاصله به پشت سر او نگاه کرده و اتومبيل را باز مي شناسد.

يک خانه اعياني بزرگ، درندشت و به سبک کاليفرنيايي، با چمن هاي چيده شده و باغ و باغچه بر فراز تپه، جايي که ميداني نفتي متروکه اي قرار داشته که ثروت خانواده از آنجا تامين مي شده است. اتومبيل کوپه کوچکي سربالايي...

ابراهيم: بهوش نبود.. ولي مي خوند.. يعني صبح ديديم دختر کوچيکه اش... خونه اشون نزديکه به خونه پدر عيالم خب... هيچي ديديم مي گن عزيز غيب اش زده... از ديشب خونه نرفته... شب که خونه نرفته اينها فکر کردن رفته...

قيس باز هم چيزي نمي گويد. کربلايي آهي کشيده و کيسه نانوايي نان را برمي دارد دو سر بقچه را بر روي هم انداخته و در حالي که درب ماشين را مي بندد. کربلايي: بيا...بيا بشين يک چيزي وصله شکم کنيد... ما که ضعيف...

صداي مرد: آدم ها دو دسته بيشتر نيستند... يا شکارچي ان... يا جنگلي... شکارچي چون دنبال شکاره، آهسته راه مي رود پس قدم هاي کوتاه داره اما جنگلي تند و تيز راه مي ره چون مقصدش مشخصه... . اينطوري مي تونيد ردپاها...

عبدالله، حيدر و من بوديم. هر سه مي خواستيم به ديدن آن مراسم برويم. عاشوراي اين سال ها نيت آن را داشتيم آنجا باشيم. من پژوي تازه اي خريده بودم. جاده را روي نقشه پيدا مي کرديم. چند شهر را اين سو و آن سو...

بايد اولين بار که شخصيت هاي اصلي وارد قصه مي شوند، آنها را به طور خلاصه و بسيار به دقت، با قدرت و البته به سرعت معرفي کنيم: براي اين کار بايد مواردي را بيان کنيم که بيشترين تاثير را روي مخاطب مي گذارند....

فيلمنامه نويسان: پاول ميدا برگس و گوريندر چادها با الهام از رمان غرور و تعصب نوشته جين آستين، کارگردان: گوريندر چادها، مدير فيلمبرداري: سانتوش سيوان، تدوين: جاستين کريش، موسيقي: آنوماليک (اشعار: زويا اختر...