The current route :

معاد و قيامت در کلام امام راحل
بايد توجه به اين معنا بكنيد كه ما يك روز ديگر داريم ، اين را شك نكنيد ! ما يك روز محاسبه داريم و از همه چيزها محاسبه مي شود.آن روز خود انسان محاسبه خودش را مي كند ، آن روز قلم ها مي آيند شهادت مي دهند،...

نماز در کلام امام راحل
نماز خوب ، فحشا و منكر را از يك امتي بيرون مي كند.برويد سراغ نماز ، احيا كنيد اين سنت سياسي اسلام را . نگوييد كه ما انقلاب كرديم حالا بايد هي فرياد بزنيم ! خير نماز بخوانيد ، از همه فرياد ها بالاتر است....

سرا پرده عشق
باید از رفتن او جــــامه به تن پاره كنم
درد دل را بـــه چه انگيزه توان چــاره كنم
در ميخــــــانه گشـــاييد به رويم كـــه دمى
درد دل را به مى و ساقى ميخـــواره كنم
مگـــــذاريد كه درد دل مـــــن...

دنیا دوستی و قدرت طلبی در کلام امام راحل
دنیا آنی است که در ماهست ، که ما را از مبدأ کمال دور می کند ،و به نفس و نفسانیت خودمان مبتلا می کند.
هر چه توجه نفس به دنیا بیشتر گردد ،به همان اندازه از توجه به حق و عالم آخرت غافل گردد. تمام مفاسد روحانی...

سرّ جان
كه گويم راز دل را كس مرا همراز نيست
از چه جويــــم سِرّ جان را دربه رويم باز نيست
نـــاز كن تا مىتوانى، غمزه كن تا مىشود
دردمنـــــــــدى را نديدم عــاشق ايـن ناز نيست
حلقـــــه صــــوفى و دير...

سفر عشق
دلِ تنگ به ســـوى تو سفر بايد كرد
از ســـــــــــر خويش به بتخانه گذر بايد كرد
پيــــــــر مـــا گفت ز ميخانه شفا بايد جست
از شفـــــــــــا جستنِ هر خانه حذر بايد كرد
آنكــــه از جلوه رخسار چو...

مستى نيستى
در محضــــــــر شيخ يــــــادى از يار نبود
در خـــــانقــه از آن صنم آثــار نبود
در ديـــــــر و كليســــا و كنيس و مسجد
از ســـاقــــى گلعـــــذار ديــّار نبود
ســــرّى كــه نهفته است در ســـاغر...

تبليغ اسلام در کلام امام راحل
چهره نوراني اسلام را براي جهانيان روشن نمايند ، كه اگر اين چهره ، با آن جمال جميل كه قرآن و سنت در همه ابعاد به آن دعوت كرده اند ، از زير نقاب مخالفان اسلام و كج فهمي هاي دوستان خود نمايي نمايد ، اسلام...

توبه درکلام امام راحل
براي هر كسي ، هر كاري بكند ، باز جاي توبه هست؛ در توبه باز است؛ رحمت خدا واسع است .
توبه شرايطي دارد كه تا آن شرايط تحقق پيدا نكند، خداي تبارك و تعالي قبول نمي كند .
بهار توبه ايام جواني است كه بار گناهان...

فراق يار
تـــو اى مىزده در ميكده نامـــى نشنيدم
نــزد عشـــــّاق شدم قـــــامت سرو تو نديدم
از وطـن رخت ببستـــــم كــــه تو را بــاز بيابم
هـــر چـــه حيرتزده گشتم به نوايى نرسيدم
گفتــــم از خــــــود...