0
The current route :
سردار يعني چه ؟ او که بسيجي بود! ادبیات دفاع مقدس

سردار يعني چه ؟ او که بسيجي بود!

يکي از بچّه ها با نگراني خودش را به فرمانده رساند. مسؤول ثبت آمار زخمي ها و شهدا بود. اين پا و آن پا مي کرد چيزي بگويد.
خمپاره در ميان دستهايش! ادبیات دفاع مقدس

خمپاره در ميان دستهايش!

روز سوم يا چهارم عمليّات بدر بود. عراق پاتک سنگيني کرد و بخشي از نيروهاي ما را به عقب راند، ما هم باالطّبع در حال برگشتن بوديم. در همان حال آقا ولي از راه رسيد و با عتاب پرسيد: « کجا ؟»
رهبري بحران « ادبيات مقاومت » در ايران سایر مقالات

رهبري بحران « ادبيات مقاومت » در ايران

حجت الاسلام و المسلمين علي شيرازي هر چند با مسئوليت هاي بلند پايه نظامي شناخته شده است و اکنون مسئوليت نمايندگي ولي فقيه در نيروي قدس سپاه پاسداران را بر عهده دارد، اما اصالتاً يک چهره ي فرهنگي به شمار...
آتش عراقي ها را به سوي خودش کشاند ادبیات دفاع مقدس

آتش عراقي ها را به سوي خودش کشاند

محل ايست بازرسي روستاي الصخره شلوغ و پر رفت و آمد بود. سربازان عراقي با دقّت روستاييان را زير نظر داشتند. محل هاي کمين آنان گلوگاههايي بود که به خوبي مي توانستند به رفتار مشکوک رهگذران دقّت کنند.
شير هنوز در بيشه است ادبیات دفاع مقدس

شير هنوز در بيشه است

حصاري که معاونت تيپ را بر عهده داشت، با فريادهاي پي در پي، سعي کرد نيروهايش را هدايت کند. محسني که کلاه جنگي به سر داشت و دور کمرش خشاب بسته بود، دوان دوان خود را به حصاري رساند و با حال مضطرف گفت:
نمي گذاريم محاصره بشکند! ادبیات دفاع مقدس

نمي گذاريم محاصره بشکند!

شب عمليّات، چهار تا گروهان، با هم مي روند تو خط. شب قبل، تخريب چي ها همه ي معبرها را پاکسازي کرده بودند. امّا فرداي آن شب، عراقي ها يکي از معبرها را کاملاً مين گذاري مي کنند. مين ها درست در مسير گروهاني...
شانه هايي که پل عبور از کرخه شد ادبیات دفاع مقدس

شانه هايي که پل عبور از کرخه شد

نگاه خسته و بي حال چند نفر به طرفش کشيده شد. با صداي شليک گلوله، جواني که قبضه ي آرپي جي را روي دوش گذاشته بود، سر خم کرد. در همين حال بود که ابوالفضل را ديد. صورت خاک آلودش را رو به او گرفت و برايش دست...
سنگر ما و سنگر بسيجي ها ادبیات دفاع مقدس

سنگر ما و سنگر بسيجي ها

محمّد براي آن که صدايش از وراي انفجارها شنيده شود، فرياد زد: « بچّه ها در خطرند. زود باشيد بايد حرکت کنيم. »
دنيا جاي استراحت نيست ادبیات دفاع مقدس

دنيا جاي استراحت نيست

يک شب موقع نگهباني، تو خواب مچم را گرفت. گفتم الآن است که بيچاره ام کند. خيلي وظيفه شناس بود. از ما هم مي خواست که همان طور باشيم. مانده بودم براي خوابم چه توجيهي بياورم.
رزمنده بايد مقتدر باشد ادبیات دفاع مقدس

رزمنده بايد مقتدر باشد

با وجود آن همه سختي روحيّه اي بسيار عالي داشت، طوري که ما لذّت مي برديم با او شوخي کنيم که البته با چنان حضور ذهني جوابمان را مي داد که کيف مي کرديم. يا شيرين کاري هايي داشت که چه قبل از عمليّات و چه بعد...