The current route :

شَاهد افلاکی
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهی در بی سرو سامانی من خاکم و من گردم
من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی تو عشقی و تو جاااانی

داغ تنهایی
آنقدر با آتش دل ، ساختم تا سوختم بي تو اي آرام جان ، يا ساختم يا سوختم سرد مهري بين ، كه كس بر آتشم آبي نزد
گرچه همچون برق از گرمي سرا پا سوختم آنقدر با آتش دل ، ساختم تا سوختم بي تو اي آرام...

خواب پریشان
از...چشم... تو.. ميبينم.... اين خواب پريشان را با پلك تو ميبندم چتر شب باران را
بيدار شود در من....بيدار شو در من بيدار شود در من....بيدار شو در من در آيينه پيدايي بي راز معمايي
در جسم نمي...

چشم نرگس
خواهم که برزلفت زلفت زلفت هردم زنم شانه هردم زنم شانه
ترسم پریشان کند بسی حال هرکسی چشم نرگست دیوانه دیوانه دیوانه دیوانه
خواهم بر ابرویت رویت هردم کشم وسمه هردم کشم وسمه

افسانه عمر
در كنج دلم عشق كسي خانه ندارد كس جاي در اين خانه ي ويرانه ندارد
دل را به كف هر كه دهم باز پس آرد كس تاب نگه داري ديوانه ندارد
در بزم جهان جز دل حسرت كش ما نيست آن شمع كه مي سوزد و پروانه ندارد

آتش عشق
تا که نشانت در همه جا می جویم در همه دنیا وصف تو را می گویم
از دل شب تا به سحر هر لحظه خاک رهت تا به ثریا می پویم
از دل شب تا به سحر هر لحظه خاک رهت تا به ثریا می پویم

آسمون کبود
آسمونی واسه من ، اما کبود قصه ای ، اما همون یکی نبود مث آفتابی اما تنگ غروب مث دشتی که نشسته تو جنوب شوق پروازی تو لحظه های خواب
که منو می بره اما تو سراب تو دل شبی ، شبی که گمشده نور مث راهی ، اما راه...

یه روز برفی
یه روزی یه روز برفی یه روز از روزای غمگین منو دل رو جا گذاشتی پشت دیواری سنگین
یه روزی یه روز برفی یه روز از روزای غمگین منو دل رو جا گذاشتی پشت دیواری سنگین

نموندی
عمری هی خوندی و خوندی دل غمها رو سوزوندی توی شعر و غزل من گفتی می مونی ، نموندی پشت ديوارای شعرم يه دفه سرک کشيدی
ديدی تک سوار عشقی غير اون هيچی نديدی منو تا رويا کشوندی روی بال شب نشوندی

مهمون رویا
یه نفر شب که میشه ، مهمون رویای منه وقتی از راه میرسه ، به خواب من رنگ میزنه اون که از چشمای نازش ، میشه صد ترانه ساخت قصه جنگلو گفت ، آبی دریا رو شناخت
یه نفر که مهربونه ، چیزی از من نمیخواد مثل اون...