0
The current route :
روز دانش‌آموز و دانش‌آموز روز(2) بعد از پیروزی انقلاب

روز دانش‌آموز و دانش‌آموز روز(2)

در جهان کنونی، امریکا و اسرائیل، مظهر شیطان بزرگ هستند. آنان همانند ابلیس خود را برتر از دیگران می‌دانند، از پذیرش حق سر باز می‌زنند و بی‌قید و بند و بدون توجه به
روز دانش‌آموز و دانش‌آموز روز(1) بعد از پیروزی انقلاب

روز دانش‌آموز و دانش‌آموز روز(1)

13 آبان، روز ملی مبارزه استکبار جهانی، یادآور سه حادثه و حماسه بزرگ در ایران است که همگی به نوعی با سلطه‌جویی مستبدان و روش برخورد ملت ایران با آنها مرتبط است.
نمازی که مرا از محسن جدا کرد سایر شهدا

نمازی که مرا از محسن جدا کرد

یک ماهی می‌شد که آمده بودم لبنان. مثل همیشه با عنوان خبرنگار آزاد. آن‌قدر آزاد که نه کسی ریالی بابت هزینة سفر می‌داد و نه تضمین یا بیمه‌ای برای اتفاقات احتمالی می‌‌کرد؛
نردبان شیرمردی در چشم چمران گفتگو

نردبان شیرمردی در چشم چمران

روزهایی که حسین دانش‌جوی دانشگاه مشهد بود، برای بسیاری از اقوام، دوستان، برادران و خواهران خود نامه می‌نوشت و در نامه‌‌‌های خود، آن‌ها را به فکر، مطالعه و اندیشیدن دعوت می‌کرد.
کسی حق ندارد پشت سرش را نگاه کند! سایر شهدا

کسی حق ندارد پشت سرش را نگاه کند!

قاشق داغ را گرفت و چسباند پشت دستم. دادم به هوا رفت. گفت: گناه‌هایی که انسان توی دنیا مرتکب می‌شود، همین جوری است. از سر غفلت انجام می‌دهد، بدون ‌این‌که حواسش باشد.
علم‌الهدی نمی‌خواست دانشجوی پفکی باشد! حسین علم‌الهدی

علم‌الهدی نمی‌خواست دانشجوی پفکی باشد!

«نصرت‌الله محمودزاده» از کسانی است که در هویزه حضور داشته و از نزدیک شاهد اتفاقات بوده است. «حماسۀ هویزه» کتابی است که در سال 64، در شرح وقایع سه ساعت روز دوم هویزه نوشته شده است
عروسی به صرف عزاداری! ادبیات دفاع مقدس

عروسی به صرف عزاداری!

والله از اول جنگ حتی یکی از مسوولین نیامده از ما بپرسد خرت به چند؟! خودمان آن قدر سِرتِق بازی در آوردیم و به این رو آن ور زدیم تا فهمیدیم دیده‌بانی و گرفتن گرا و مختصات جبهة
شکارچی لحظه‌های شهدا ادبیات دفاع مقدس

شکارچی لحظه‌های شهدا

آن روز مرد ادیب مضطرب بود و پریشان؛ حال‌و‌هوای محرم او را گرفته بود. یاد شهیدان و رفیقان خونین‌بالش را در ذهن مرور می‌کرد. التهاب ناخودآگاهی در وجودش زبانه می‌کشید؛
شبی که «مهرداد»، «مهدی» شد ادبیات دفاع مقدس

شبی که «مهرداد»، «مهدی» شد

در پایگاه ناحیه مشغول ثبت‌نام یک نفر برای اعزام بودم که تلفن زنگ زد. برادرم بود، گفت: علی! یک بنده خدایی را سراغت فرستادم، فکر جبهه‌ رفتن را از سرش بیرون کن که مسأله‌اش خیلی خاص است.
زندگی با چادر و اسلحه و ساک ادبیات دفاع مقدس

زندگی با چادر و اسلحه و ساک

«اشرف نوراللهی» هستم، متولد 1343 و اهل بیجار. در شهر خودم فعالیت‌های زیادی داشته‌ام. مسئول بسیج خواهران بیجار بودم. 22 سالم بود که ازدواج کردم. ازدواج ما با جنگ هم‌زمان شد.