0
The current route :
تاپ تاپ تاپ کودکان

تاپ تاپ تاپ

خداي من! هميشه در دل مني خداي خشگل مني دوستت دارم، هزار تا بيش تر از آن، يه دنيا به قلب من گفتي که تاپ تاپ کنه به لالايي گفتي منو خواب کنه تاپ تاپ تاپ، دلم صدا مي کنه با تاپ تاپش خدا خدا مي...
دعاي پدر بزرگ کودکان

دعاي پدر بزرگ

شيشه ي عينک پدربزرگ شکسته است. او حوصله ي هيچ کاري ندارد و براي من قصه نمي گويد. فقط کنار پنجره مي نشيند، به آسمان نگاه مي کند و آهسته آهسته زير لب چيزهايي مي گويد که من نمي شنوم. شايد او ديشب خواب نبوده...
محل خواب نوزاد کودکان

محل خواب نوزاد

بعضي از مادران جوان فکر مي کنند نوزاد فقط احتياج دارد شير بخورد، بخوابد و جايش تميز باشد. البته اين موارد بسيار مهمند، اما کافي نيستند. نوزاد احتياج دارد مورد توجه قرار بگيرد. دوستش داشته باشند، حواس پنجگانه...
7 روش ساده برای حرف زدن با نوزادان کودکان

7 روش ساده برای حرف زدن با نوزادان

نوزادان از بدو تولد و اولین ساعت های حیات در حال یادگرفتن زبان هستند؛ بسیار قبل از اینکه کودک شروع به حرف زدن کند، ارتباط برقرار می کند. هرچقدر بیشتر به او گوش کنید و با او حرف بزنید، او بیشتر با شما ارتباط...
خدايا! شکر. کودکان

خدايا! شکر.

دوست خوبم! وقتي براي مرتب کردن موها و لباست جلوي آينه مي روي؛ با دقت به عکسي که توي آينه هست نگاه کن. چه قدر خوش گل است! دو تا چشم زيبا دارد براي ديدن؛ دو تا گوش دارد براي شنيدن؛ بيني براي بو کردن و ...
مسابقه ي خرگوش و لاک پشت کودکان

مسابقه ي خرگوش و لاک پشت

يک خرگوش بود که فکر مي کرد از همه زرنگ تر است؛ او خيلي تند راه مي رفت . يک روز لاک پشت تصميم گرفت با خرگوش مسابقه بدهد. همه مي دانند اگر خرگوش ها خواب شان نبرد، لاک پشت ها نمي توانند در مسابقه ي دو جلو...
رنگ سفيد کودکان

رنگ سفيد

دست هايم را باز مي کنم مثل بال هاي سفيد کبوتر دور مامان مي چرخم؛ ولي زود خسته مي شوم. به مامان مي گويم:« کاش بال هايم راستکيِ راستکي بود. آن وقت مي توانستم پرواز کنم. بروم با ستاره ها دوست بشوم و روي ابرهاي...
وقتي که بابا بشم کودکان

وقتي که بابا بشم

وقتي که بابا بشم قوي مي شم، چاق مي شم مهربون و خنده رو خيلي خوش اخلاق مي شم *** بچه مو مي برم من همش به شهربازي بهش مي گم: دوست داري با گُل خونه بسازي؟ *** براي او مي خرم بستني...
خواب يک جنگل زيبا کودکان

خواب يک جنگل زيبا

شب بود. هوا تاريک بود. «گـ» کوچولو دراز کشيده بود. هي قل مي خورد و وول مي خورد. يک چشمش را بسته بود و چشم ديگرش باز بود. خوابش نمي برد. مامان « گ» که کتاب مي خواند، گفت: « اين قدر سر و صدا نکن. بخواب کوچولوي...
نقاشی کودک و دنیای درونی و روحی او کودکان

نقاشی کودک و دنیای درونی و روحی او

یک آسمان بنفش با گل هایی که در آسمان پرواز می کنند. درختانی با برگ های قرمز و یک خانه با دودکش. جاده ای که توی آن یک ماشین حرکت می کند و بچه ها و مامان و بابا که دست هم را گرفته اند و موهایشان سیخ سیخی...