شب که مي شه ماه توي آسمونه يه عالمه شعر قشنگ مي خونه شعراي ماه چيه؟چيه؟ ستاره! دس مي زنم شعر مي خونه دوباره.

آهو خواست برود لب چشمه آب بخورد؛ اما از مار بزرگ مي ترسيد.به آسمان نگاه کرد و گفت:«خدايا! يک فکرخوب به من بده.»فکر کرد و فکر کرد تا راهي به نظرش رسيد. آهو رفت لب چشمه.ماربزرگ وقتي آهو را ديد،سرش را بلند...

خانم معلّم گفت :«اگر کسي مادر يا پدرش به مسافرت رفته است ،نبايد گريه کند ؛نبايد هي نق نوق بزند،چون که کار بدي است.» سنجاب دم پفکي کوچولو به خانم معلم گفت: «مادر من به مسافرت رفته است.» خانم معلّم گفت...

مي تواني يک ميز نامرتب را با اين وسيله مرتب کنيد. لوله هاي دستمال توالت ،حوله ي آشپزخانه و قوطي هاي مواد غذايي را براي دست کردن اين وسيله نگه دار. بعد آن ها را با رنگ هاي روشن رنگ بزن سپس با خودکار و مداد...

باباي من يک ويلچر دارد با آن هميشه مي رود هر جا آقاي دکتر داده است آن را حالا به جاي پاي بابا من ويلچر باباي خوبم را هل مي دهم هر روز با دستم هر جا که بابا مي رود من هم

براي رد شدن از خيابان ،بهتر است که دست هاي هم ديگر را بگيريم . دست کسي را گرفتن نشان مي دهد که ما به اواعتماد داريم . شما دست دوست هاي صميمي خود را مي گيريد،اين کار يعني که شما آن ها را خيلي دوست داريد. وقتي...

مصطفي خم شد و جورابش را پوشيد، بعد با ناراحتي نگاهي به پايش انداخت و گفت :«واي مامان اين که سوراخ است ،شست پايم از آن بيرون زده !» مادر گفت :«جورابت را بده تا سوراخش را بدوزم کمي بعد مصطفي آماده شد،جلوي...

اسم من قورباغه است و در قرآن با کلمه ي « ضفادع » آمده است . من از خانواده ي دوزيستان هستم . بدن من نرم و مرطوب است . هنگامي که بالغ مي شوم دم خود را از دست مي دهم . من به شکل چمباتمه زده هستم . من داراي...

امام حسين (ع) از کنار باغي مي گذشت . هوا گرم بود . صداي قار قار کلاغي در باغ پيچيده بود . امام (ع) زير سايه ي درختي ايستاد تا کمي استراحت کند . ناگهان چشمش به يک جوان افتاد . جوان دورتر از او کنار باغ...

تابستان نزديك است و زمان مناسبي براي تفريح و بيرون رفتن با كودكان مي‌باشد، اما دقت كنيد كه هواي گرم مي‌تواند مشكلاتي براي كودكان به همراه داشته باشد. التهابات پوستي، عطسه، تنگي نفس و ... از آلرژي‌هاي(حساسيت‌هاي)...