The current route :
فلسفه ذهن
چرا کارکردگرایی و فیزیکالیسم ناسازگارند؟
کارکردگرایی و فیزیکالیسم، اگر به صورت ادعاهای این همانی تفسیر شوند، با یکدیگر ناسازگارند. یک ویژگی فیزیکی مثل درد بودن، نمیتواند هم با یک ویژگی مرتبه اول و هم با یک ویژگی مرتبه دوم این همان باشد،
فلسفه ذهن
کارکردگرايي و هوش مصنوعي
تقريرهاي اوليهي کارکردگرايي (يعني کارکردگرايي ماشيني) متأثر از نظريهي محاسباتي ذهن و ماشين تورينگ بودند. در اينجا ريشههاي کارکردگرايي ماشيني را بيان ميکنيم.
فلسفه ذهن
کارکردگرايي و عليت ذهني
عليت ذهني از اموري است که هر نظريهاي دربارهي ذهن بايد آن را تبيين کند. سه سطح از عليت ذهني وجود دارد: عليت فيزيک به ذهن، عليت ذهن به ذهن، عليت ذهن به فيزيک. انکار اولي به ايدئاليسم ميانجامد، انکار
فلسفه ذهن
اعتراضاتي به کارکردگرايي
يک نظريهي مربوط به ذهن بايد همهي ويژگيهاي ذهني را کاملاً تبيين کند. از مهمترين ويژگيهاي ذهني، کيفيات ذهني و حيث التفاتي است (نظريههاي مربوط به ذهن بايد عليت ذهني را هم تبيين کنند؛ براي بحث
فلسفه ذهن
انواع کارکردگرایی (1)
از لحاظ تاریخی، سه جریان عمده از کارکردگرایی وجود دارد که ممکن است از برخی جهات با هم تداخل داشته باشند.
فلسفه ذهن
کارکردگرايي چيست؟
رفتارگرايي، ذهن بودن ذهن را (براي مثال، درد بودن درد را) با «رفتار» يکي ميگيرد؛ درد بودن درد با رفتار درد يکي است و در واقع، درد چيزي جز رفتار «فرياد کشيدن»، «آخ گفتن» و ... نيست. طرفداران
فلسفه ذهن
معرفي و تاريخچهي کارکردگرايي
بسياري از واژگاني که در زندگي روزمره از آنها استفاده ميکنيم، به شيء ثابتي در جهان اشاره نميکنند، بلکه به امور کاملا مختلفي دلالت ميکنند که جهت اشتراکشان «نقش علّي» آنهاست. کلمهي «چراغ» را در نظر
فلسفه ذهن
مروري بر کتاب «رفتارِ گفتاري» نوشتهي بي. اف. اسکينر (2)
مفهوم بنيادي ديگري که از توصيف آزمايشهاي فشار دادن ميله گرفته شده است، [مفهوم] تقويت است. اين مفهوم مسائلي را ايجاد ميکند که مشابه و حتي جديترند. در رفتار اندام وارهها، «عمليات تقويت به صورت
فلسفه ذهن
مروري بر کتاب «رفتارِ گفتاري» نوشتهي بي. اف. اسکينر (1)
تعداد بسيار زيادي از زبانشناسان و فيلسوفاني که با زبان سروکار دارند، اظهار اميدواري کردهاند که مطالعات آنها سرانجام بتواند در چارچوبي که روانشناسي رفتارگرايانه فراهم ميکند، جاي گيرد و همچنين برخي...
فلسفه ذهن
مغزها و رفتار (2)
ما تاکنون جهانهايي را ساختهايم که در آنها، نسبت درد با معلولهاي غيرگفتارياش تغيير کرده است. دربارهي نسبت درد با علتهايش چگونه فکر ميکنيد؟ تصور تغيير در اين مورد بسيار آسانتر است. آيا نميتوانيم...