همگی در پست فرماندهی گردهم آمدند. براساس اطلاعات رسیده در خصوص تحرکات دشمن که تا آن ساعت به پایگاه مخابره شده بود، آخرین توجیهات و تدابیر امنیتی لازم در اتاق جنگ صورت گرفت و مسیر رفت و برگشت برای چندمین...

نمازش از روزهای قبل طولانی تر شده بود. او یقین داشت که برای موفقیتش دعا می کند. برای آخرین بار به تنها فرزند خردسالش که در اتاق خواب و درکنار نور متمایل به سبز چراغ خواب، چهرة زیباتری یافته و با آرامش...

نقشة بزرگ دیواری با مقیاس یک میلیون وام را چندین بار بررسی می کند. او می داند فاصلة دو نقطه بر روی نقشه به اندازة فاصلة‌ افقی همان دو نقطه بر روی زمین است و اطمینان دارد که نقشه به نسبت واقعی آن یک میلیون...

مجرب ترین کادر عملیات و خبره ترین مدیران و فرماندهان از قسمت های مختلف پایگاه دائم در مقر فرماندهی حضور داشتند. فعالیت های گسترده ای که به طور مستمر برای طرح ریزی و هدایت عملیات و پیگیری امور در جریان...

شهر ری تیپی به نام حضرت عبدالعظیم (ع) داشته که نامش با 72 ساعت حماسه عاشورایی جزیره مجنون گره خورده است. حال بعد از 28 سال پرونده این سلحشوری را ورق خواهیم زد. شب 22 بهمن سال 62 در اطراف تپه های حسن آباد...

به نقطه صفر مرزی مهران می رویم تا از آثار پنهان جنگ تحمیلی در استان ایلام گزارشی تهیه کنیم، اینجا سنگر بتونی صدام است جایی که برای هدايت عمليات تصرف مناطق غرب کشور به خصوص مهران و ایلام توسط صدام ساخته...

مزار شهید سید احمد پلارک در میان سی هزار شهید آرمیده در گلزار شهدا از ویژگی بارزی برخوردار است که باعث ازدحام همیشگی زائران مشتاق بر گرد آن می‌شود. تربت پاک این بسیجی شهید همیشه معطر به رایحه مشک است و...

در تهران به دنيا آمد.پدرش از مديران مخابرات تهران بود. شهيد قرني در 10 سالگي پدرش را از دست داد و از آن پس در کنار مادرش زندگي سختي را ادامه داد.تحصيلات متوسطه اش را در دبيرستان نظام (دبيرستان ارتش) به...

شهيد سياوش دالانداري در سال 1336 در شهرستان ميانه و در محله مسجد حضرت ابوالفضل(ع)، در خيابان امام خميني (ره)، در خانواده اي مذهبي و مستضعف به دنيا آمد.تحصيلات ابتدايي را در دبستان امام خميني(ره)امروزي...

در عمليات بدر، «حسين شاكري» به شدت زخمي شده بود و موج انفجار خيلي اذيتش مي كرد. دكترها توصيه كرده بودند: دائماً بايد بخندي و از محيط هاي غمگين دور باشي. او هم با همه شوخي مي كرد. يك روز ديدم يك چيز قلمبه...