The current route :
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان...
آدمی ساخته ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است...
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
روزگارت بر مراد ، روزهایت شاد شاد ، آسمانت بی غبار ، سهم چشمانت بهار ،...
آه و افسوس که عمرم به فراق تو گذشت
آه و افسوس که عمرم به فراق تو گذشت<br />
حاصلم نیست بجز چشم تری مهدی جان<br />
مادرت گفت میان در و دیوار بیا<br />
که مرا حاصل خون پسری مهدی جان
کی شود از تو بیاید خبری مهدی جان
کی شود از تو بیاید خبری مهدی جان<br />
برسد این شب ما را سحری مهدی جان<br />
ز فراق رخ تو تا به سحر ناله زنم<br />
ناله دلشدگان را اثری مهدی جان
نگر به خیل سائلان به سامرا و جمکران
تو ای همای رحمت ای جهان به زیر سایه ات<br />
چرا نظر به مرغکی شکسته پر نمی کنی؟<br />
نگر به خیل سائلان به سامرا و جمکران<br />
ز باب خانه ات چرا سری به در نمی کنی؟
پرده بردار ز رخ بر سر بازار بیا
دل من خون شد و از دیده برون میریزد<br />
به تماشای دل و دیده خون بار بیا<br />
یوسف فاطمه (ع) بین منتظران منتظرند<br />
پرده بردار ز رخ بر سر بازار بیا
آتش هجر تو سوزانده همه هستی من
آتش هجر تو سوزانده همه هستی من<br />
به تسلای دل و جان شرربار بیا<br />
اشک هجر است که از دیده من میبارد<br />
بهر غمخواری این چشم گهر بار بیا
چه خوشست من بمیرم به ره ولای مهدی
چه خوشست من بمیرم به ره ولای مهدی<br />
سر و جان بها ندارد که کنم فدای مهدی<br />
همه نقد هستی خود بدهم به صاحب جان<br />
که یکی دقیقه بینم رخ دلگشای مهدی
دل از تو شکستیم؛ ولی دل نبریدیم
یک عمر دویدیم و به کویَت نرسیدیم<br />
دل از تو شکستیم؛ ولی دل نبریدیم<br />
روی تو گل انداخت ز شرمِ گنهِ ما<br />
ما از گل روی تو خجالت نکشیدیم
من دلشکسته هر دم به امید در نشستم
چه کنم چه چاره سازم که دل رمیده من<br />
نکند هوای دیگر به جز از هوای مهدی<br />
من دلشکسته هر دم به امید در نشستم<br />
که مگر عیان ببینم رخ دلشگای مهدی
تسلی دل امت، خدا کند که بیایى
رسیده جان به لب از انتظار طولانی<br />
تسلی دل امت، خدا کند که بیایى<br />
به شیعیان تو دنیا شده است همچو جهنم<br />
شمیم روضهی جنّت، خدا کند که بیایى
نشسته ام سر ره تا که یار باز آید
نشسته ام سر ره تا که یار باز آید<br />
خزان شدم که دوباره بهار باز آید<br />
ستاره های شب تیرگی نوید آرند<br />
که ماه مردم چشم انتظار باز آید