The current route :
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
آدمی ساخته ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است...
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان...
سعديا عمر عزيز است به غفلت مگذار / وقت فرصت نشود فوت مگر نادان را (سعدي...
حال، خواهانت فقط ما نه، همه عالم شده
چشم ها مانندِ یک ابرِ بهاری پُر زِ اَشک<br />
قطره هایِ اشک همچون قطرهیِ شبنم شده<br />
کُلِّ دنیا خوب میداند که بی تُو هیچ نیست<br />
حال، خواهانت فقط ما نه، همه عالم شده
ماییم و امید وصل و حج یا الله
ماییم و امید وصل و حج یا الله<br />
ماییم و گناه و بار کج یا الله <br />
از بار گناه خود دگر خسته شدیم<br />
عجّل لِولیکَ الفرج یا الله
بازیِ خلق دگر حوصله سر بُرد، بیا
بازیِ خلق دگر حوصله سر بُرد، بیا<br />
خاطرم را غم دوری تو آزُرد، بیا<br />
گفته بودند که در اوج بلا می آیی<br />
صاحب الامرِ جهان! کار گره خورد؛ بیا
در پس ابر است خورشید یقین
در پس ابر است خورشید یقین<br />
بس که مهجور است قرآن مُبین<br />
گَردِ بدعتها نشسته روی دین<br />
پُر شده از ظلم و از ظلمت، زمین
بیا که بسته شده روضه و زیارتگاه
بیا که بسته شده روضه و زیارتگاه<br />
که جان تازه بگیرند روضه خوانی ها<br />
بیا که جمعه پیر فراق هم داده<br />
به پای آمدنت هستی و جوانی ها
نسیم آمدنت را بگو خبر بدهند
نسیم آمدنت را بگو خبر بدهند<br />
به ساکنان و اسیران قد کمانی ها<br />
بیا که بوسه زند ذوالفقار از دستت<br />
خدا نوشته برای تو قهرمانی ها
سلام حضرت آقای آسمانی ها
سلام حضرت آقای آسمانی ها<br />
تجمع همه عشق و مهربانی ها<br />
بهار آمد و با چشم های تر برگشت<br />
تویی بهار تمامیه زندگانی ها
ماندیم تا بیاید و بر ما گذر کند
ماندیم تا بیاید و بر ما گذر کند<br />
دیر است آن قدر که مزاری نمانده است<br />
تقویم ها ورق ورق از ما جدا شدند<br />
تا سال های سال بهاری نمانده است
عطر نفست شمیم باران دارد
عطر نفست شمیم باران دارد<br />
خورشید به تابش تو ایمان دارد<br />
هر چشمه که از صفای تو می جوشد<br />
پیوسته به سمت عشق جریان دارد
عزیز دل و جان نرجس کجایی
عزیز دل و جان نرجس کجایی <br />
زمان بی قرارت شده کی میایی <br />
به جز اهل بیتت نداری قرینی<br />
بیا ای که امّید اهل یقینی