The current route :
سعدی شیرازی
بيا که در غم عشقت مشوشم بي تو
بيا که در غم عشقت مشوشم بي تو شاعر : سعدي بيا ببين که در اين غم چه ناخوشم بي تو بيا که در غم عشقت مشوشم بي تو چو روز گردد گويي در آتشم بي تو شب از فراق تو مينالم اي...
سعدی شیرازی
راستي گويم به سروي ماند اين بالاي تو
راستي گويم به سروي ماند اين بالاي تو شاعر : سعدي در عبارت مينيايد چهره زيباي تو راستي گويم به سروي ماند اين بالاي تو بس که حيران ميبماند وهم در سيماي تو چون تو حاضر...
سعدی شیرازی
دفع زبان خصم را تا نشوند مطلع
دفع زبان خصم را تا نشوند مطلع شاعر : سعدي ديده به سوي ديگري دارم و دل به سوي او دفع زبان خصم را تا نشوند مطلع عمر به نقد ميرود در سر گفت و گوي او دامن من به دست او روز...
سعدی شیرازی
صيد بيابان عشق چون بخورد تير او
صيد بيابان عشق چون بخورد تير او شاعر : سعدي سر نتواند کشيد پاي ز زنجير او صيد بيابان عشق چون بخورد تير او گر به شکار آمدست دولت نخجير او گو به سنانم بدوز يا به خدنگم...
سعدی شیرازی
گفتم به عقل پاي برآرم ز بند او
گفتم به عقل پاي برآرم ز بند او شاعر : سعدي روي خلاص نيست بجهد از کمند او گفتم به عقل پاي برآرم ز بند او عقلت بگفت و گوش نکردي به پند او مستوجب ملامتي اي دل که چند بار...
سعدی شیرازی
من از دست کمانداران ابرو
من از دست کمانداران ابرو شاعر : سعدي نمييارم گذر کردن به هر سو من از دست کمانداران ابرو ندانم قرص خورشيدست يا رو دو چشمم خيره ماند از روشنايي کمندست آن که وي دارد...
سعدی شیرازی
اي چشم تو دلفريب و جادو
اي چشم تو دلفريب و جادو شاعر : سعدي در چشم تو خيره چشم آهو اي چشم تو دلفريب و جادو زان چشم هميکنم به هر سو در چشم مني و غايب از چشم چون چشم برافکنم بر آن رو صد...
سعدی شیرازی
چه روي و موي و بناگوش و خط و خالست اين
چه روي و موي و بناگوش و خط و خالست اين شاعر : سعدي چه قد و قامت و رفتار و اعتدالست اين چه روي و موي و بناگوش و خط و خالست اين به ديگري نگرد يا به خود محالست اين کسي که...
سعدی شیرازی
صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از يمين
صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از يمين شاعر : سعدي عقل و طبعم خيره گشت از صنع رب العالمين صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از يمين کودکي گفتا تو پيري با خردمندان نشين با جوانان...
سعدی شیرازی
بهست آن يا زنخ يا سيب سيمين
بهست آن يا زنخ يا سيب سيمين شاعر : سعدي لبست آن يا شکر يا جان شيرين بهست آن يا زنخ يا سيب سيمين حکايت ميکند بتخانه چين بتي دارم که چين ابروانش ز چشمانم بيفتادست پروين...