The current route :
امام خمینی
غروب هستی
عطر پونه، بوی ریحانهای تُرد در هوای شرجی دم کرده، مُرد در غروب هستی دور از بهار
ایثار و شهادت
عشق را کی میشود تفسیر کرد
عشق را کی میشود تفسیر کرد عشق را کی میشود زنجیر کرد عشق را باید به میدان آزمود
امام خمینی
طغیان
برگشته ام از تردید، در پوست نمی گنجم در هر چه به غیر از او، بی اوست نمی گنجم
امام خمینی
طرح لبخند
پیشانیت خاک را تبرّک میبخشید چشمهایت دریچهای سَمت
امام خمینی
قطره شوقی
قطه شوقی داشتم آن را برایت ریختم آبروی شعرهایم را به پایت ریختم رفتی و امام تمام لحظه های انتظار عشق را در حسرت خوب لیاقت ریختم
امام خمینی
صمیمانه تر
آمیزۀ همگونی از احساس و امیدی بی تاب تر از ثانیه های شب عیدی من چون غزل«بیدل» و در قید تکلّف
امام خمینی
صبح لبخند
ترا با عشق پیوندی معماست طلوع صبح لبخندت تماشاست
امام خمینی
صبح لبخند و شامگاه اميد
كيست بهجان خروش افكنده؟ هشياران را ز هوش افكنده ؟ در حُرمتِ سنّتِ رسولا... بُرد يمني به دوش افكنده
امام خمینی
شهر شب
شهر شب مهتاب را گم کرده است چشم هایم خواب را گم کرده است
امام خمینی
شِکوِه
ناگاه با عروج تو چون روبرو شدیم در انزوای تلخ غریبی فرو شدیم دنبال تو تمام زمان را ورق زدیم