0
The current route :
آخرین نماز ادبیات دفاع مقدس

آخرین نماز

دوستی داشتم به نام غلام پرهادزاده اهل تهران که از سربازان قدیمی گروهان بود، هم دوره ام نبود و برخلاف من که سرباز ترابری بودم، در گروهان پیاده خدمت می کرد و
نمازو دیدار خدا ادبیات دفاع مقدس

نمازو دیدار خدا

سال های اول جنگ که آبادان در محاصره دشمن قرارداشت، گردان 153 به فرماندهی سرهنگ «امیری» از تیپ 2 لشکر 77 که من هم از نیروهای آن بودم،
صید ماهی صُبور ادبیات دفاع مقدس

صید ماهی صُبور

رفتار امدادگر برای همه عجیب بود. محوطه که آرام می گرفت او ناآرام می شد. برانکارد را رها می کرد و فرز و چابک کنار شط می رفت.
رد چرخ ها ادبیات دفاع مقدس

رد چرخ ها

روی پتوها کف اتاق بزرگی دراز کشیده بودیم و منتظر بودیم حمله به پایان برسد و به پشت جبهه منتقل مان بکنند.
آقای قندی نمکی ادبیات دفاع مقدس

آقای قندی نمکی

نماز که تمام شد به جای تقبل الله گفتم: «من هم می آم.» ترسیدم دیرتر بگویم، تصمیمم عوض شود. مصطفی انگار جبهه ملک باباش
یک صبح تا ظهر، جنگ ادبیات دفاع مقدس

یک صبح تا ظهر، جنگ

سومین روز عملیات کربلای پنج بود. نصفه شب رسیده بودیم پشت جاده شلمچه بصره. گفته بودند در دل خاکریز کوتاه سنگر بکنید.
علی؛ یکی از هفتاد دلاور سایر شهدا

علی؛ یکی از هفتاد دلاور

روز جمعه نهم مرداد 1388 برای زیارت شهدای غریب غائله «پاوه» به یادمان شهدای پاوه ـ که در 26 مرداد 1358 به شهادت رسیده و در همان خاک آرمیده‌اند
عباس! روزی که برف‌های کردستان رابرای غسل شهادت ذوب کردی، شهیدشدی ادبیات دفاع مقدس

عباس! روزی که برف‌های کردستان رابرای غسل شهادت ذوب کردی، شهیدشدی

در حرم امام رضا(ع) بودم و نگاهم به گنبد طلایی و بارگاه ملکوتی‌اش بود که ناگهان تلفنم زنگ زد. «حاج عباس عاصمی» بود.
صدای تیر خلاص‌ها را می‌شنیدم ادبیات دفاع مقدس

صدای تیر خلاص‌ها را می‌شنیدم

در عملیات «رمضان» در منطقۀ «شلمچه» مجروح شدم. تیر به مچ پای چپم خورد. به عنوان نیروی کمکی «تیپ 17» قم وارد عملیات شدیم.
شهادت با بمب شیمیایی می‌خواهم ادبیات دفاع مقدس

شهادت با بمب شیمیایی می‌خواهم

مجروحیت شیمیایی: بیست وچهار بهمن هزار وسیصد وشصت وچهار- نهر علیشیر- سنگر اطلاعات عملیات لشکرثارالله(ع)