The current route :
#تاریخ انقلاب اسلامی در راسخون
#تاریخ انقلاب اسلامی در مقالات
#تاریخ انقلاب اسلامی در فیلم و صوت
#تاریخ انقلاب اسلامی پرسش و پاسخ
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاوره
#تاریخ انقلاب اسلامی در خبر
#تاریخ انقلاب اسلامی در سبک زندگی
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاهیر
#تاریخ انقلاب اسلامی در احادیث
#تاریخ انقلاب اسلامی در ویژه نامه
گفتگو
دلتنگی های یک جانباز
روزي كه دشمن از فراسوي جبهه هاي نبرد و از پستوهاي تنگ و تاريك خود، با نگراني و ترس به مدد دوربين هاي دوربرد، به جستجوي محملي براي ايجاد هراس و يأس در خطوط نبرد رزمندگان اسلام مي پرداخت تا با نشانه رفتن...
گفتگو
همسر جانباز نمونه
چشمها را شستم و نگاهم را به سوي آسمان افكندم. تو را ديدم كه در فراسوي انديشه ها پرواز مي كردي. گفتم دستم را بگير، مهربانانه نگاهم كردي و از روي صندلي چرخدارت، دستهايت را به سويم گشودي. من هم، همبال تو...
گفتگو
خواهر شهید نمونه
همراهي با همسري ايثارگر (جانباز 50 درصد) براي او افتخاري است كه اين بانوي فرهيخته پر افتخارات علمي و فرهنگي خويش افزوده است. او زندانهاي سياسي قبل از انقلاب تجربه كرد و سپس در مناطق جنگي، تجربه هاي خويش...
گفتگو
فرزند شهید نمونه
در سرزمين هيرمند ديده به جهان گشود: در جلگه حاصلخيزي كه در طول تاريخ، همواره دستخوش حوادث گوناگوني بوده است. نوجوان بود كه پدر، پرواز ملكوتي خود را آغاز كرد و او با نگاهي به سرمشق سرخ زندگي، راه رسيدن...
گفتگو
فرزند شهيد، همسر جانباز
در هواي مطبوع شهر،آنجا كه سرشار از عطر گلهاي خودروي كناره هاي رودهاي خاكو، قورچان، رزن و خوشاب است، آنجا كه بوعلي سينا و باباطاهر خفته اند، گام برداشتن، لطف و صفاي ديگري دارد. او در چنين فضايي چشم به دنيا...
گفتگو
مثل رستم، مثل شير...
وقتي كه باران مي باريد، نگاهم به زمين بود و دانه هايي كه با دست خود در آن پنهان كرده بودم. آفتاب كه مي تابيد، رويش جوانه ها، روحم را به پرواز در مي آورد. مي نشستم زير سايه درخت و آيات كتاب آسماني را زير...
گفتگو
جانباز موفق
رزم آوران عرضه پيكار، بي شكيب و پرشور، سالهاي دفاع مقدس را سپري كردند و برگهاي زرين مقطع حساسي از تاريخ دين و ميهنمان را مقتدرانه نگاشتند. آنان پس از پايان جنگ به روزمرگي بازنگشتند و ادامه حيات مقدسشان...
گفتگو
مادري كه ترجمان صبر و آرامش است...
«صبوري را نمي توان در حصار تنگ واژه ها تفسير كرد. اين روزگاري است كه قرعه شكيبايي را به نامت مي زند تا مصائب را تاب آوري و بداني ثانيه ها، فصلها و عمر چه سان مي گذرند. هنگامي كه گذراندن عمر به زايش و پويش...
گفتگو
رمز شادماني یک آزاده جانباز
پس از ساعتها شكنجه، مأموران مرا به ميان جمع بچه ها آوردند. از آنها خواستيم كه مرا رو به قبله كنند. خوابم برد يا بيهوش شدم، نمي دانم. ناگهان احساس كردم كسي آرام به بازويم مي زند:«سيد! سيد! پاشو. وقت نماز...
سایر مقالات
خرمشهر در آئينه يادها
در خيال خرمشهر كه كنار كارون آرام نشسته بود، هيچ صداي خمپاره اي نبود. نخلستانهايش صداي چرخهاي تانك را تا آن روز نشنيده بود، تا شهريور ماه 59 كه خرمشهر، خونين شهر شد.