0
The current route :
خودش عامل به حرفش بود ادبیات دفاع مقدس

خودش عامل به حرفش بود

در یکی از عملیّات ها حاج قاسم در عین پیشروی مشغول سازماندهی و هدایت نیروهای تحت فرمانش بود و نظر خاصی بود تا هم ارتباط خود را با سایر نیروها حفظ کند و هم مأموریتی را که به عهده ی نیروهای تحت فرمانش بود...
سدی جلوی دشمن ادبیات دفاع مقدس

سدی جلوی دشمن

رباط یکی از پاهای حسین، آسیب دیده بود و نیمه های راه بود که گفت: من دیگر نمی توانم راه بیایم! آقای طاهری که به عنوان بهیار، ما را همراهی می کرد، حسین را معاینه کرد، پایش را بست و گفت: تو دیگر نباید راه...
دیگر کسی حرفی از مرخصی نزد ادبیات دفاع مقدس

دیگر کسی حرفی از مرخصی نزد

شهید حاج عباس کریمی می گفت: « یک شب با شهید حاج همت برای هدایت بچه های جزیره ی مجنون رفتیم. آتش دشمن خیلی سنگین بود. هر چه به حاجی می گفتم برگرد، قبول نمی کرد. گفتم: « لااقل برو تو سنگر.»
لیاقت های جنگی ادبیات دفاع مقدس

لیاقت های جنگی

روزی، فرمانده ی شهید « عبدالحمید صالح نژاد» - فرمانده ی گردان حمزه از « لشگر هفت ولی عصر (عج) - را دیدم که قبل از عملیّات « فاو» در یک صبح خیلی زود در هوای سرد اوایل بهمن ماه، در آب شنا می کند. با تعجّب،...
دیگر کسی حرفی از مرخصی نزد ادبیات دفاع مقدس

دیگر کسی حرفی از مرخصی نزد

شهید حاج عباس کریمی می گفت: « یک شب با شهید حاج همت برای هدایت بچه های جزیره ی مجنون رفتیم. آتش دشمن خیلی سنگین بود. هر چه به حاجی می گفتم برگرد، قبول نمی کرد. گفتم: « لااقل برو تو سنگر.»
لیاقت های جنگی ادبیات دفاع مقدس

لیاقت های جنگی

روزی، فرمانده ی شهید « عبدالحمید صالح نژاد» - فرمانده ی گردان حمزه از « لشگر هفت ولی عصر (عج) - را دیدم که قبل از عملیّات « فاو» در یک صبح خیلی زود در هوای سرد اوایل بهمن ماه، در آب شنا می کند. با تعجّب،...
سرکشی به صورت ناشناس ادبیات دفاع مقدس

سرکشی به صورت ناشناس

یک بار تیر به سرم اصابت کرد و مجبور شدم بیایم مسجد جامع که بخیه و پانسمان کنم. یک بار چند نفر زخمی به مسجد جامع آوردیم. یک بار هم برای محور عماره مهمات بردیم. در این چند بار که ما آمدیم، مدام شیخ را در...
خودش، لشگری بود ادبیات دفاع مقدس

خودش، لشگری بود

خستگی عملیات و سرمای شب بر تنم چیره گشته بود و بدن خیسم همراه با لباس غواصی احساس سرما را مضاعف می کرد. به دنبال جای گرمی بودم که ...
لوله بخاری و قبضه خمپاره ادبیات دفاع مقدس

لوله بخاری و قبضه خمپاره

چند روزی بود که او در فکر فرو رفته بود. فهمیدیم برنامه هایی در سر دارد. سرانجام چند روز بعد آستین ها را بالا زد و دست به کار شد. برای هر روحانی یک ماشین از تدارکات گرفت و برای هر ماشین، یک دستگاه تلویزیون،...
همه فن حریف ادبیات دفاع مقدس

همه فن حریف

رابطه ی مردانی با نیروهایش رابطه ی فرماندهی و نیروهای تحت امر نبود، اگر بنا بود شب را برای شناسایی یا رزم شبانه و یا خشم شبانه بروند، همان ابتدای شب به نیروها گوشزد می نمود و می گفت: برادران امشب آماده...