جاي تکامل
زئوس، يک گاو نر، پرومته يک انسان و آتنا يک خانه ساختند. سپس براي داوري در مورد عيب و نقص کارشان، موموس را انتخاب کردند.
Wednesday, August 9, 2017
مفت و مجّاني
هِرمِس که دلش مي‌خواهد از ارزش خود نزد انسان‌ها باخبر شود، لباس مبدّل مي‌پوشد و به کارگاهِ مجسمه‌سازي مي‌رود. در کارگاه، مجسمه‌ي زئوس را مي‌بيند...
Wednesday, August 9, 2017
گاري خباثت
روزي روزگاري، هِرمِس گاري‌اي پر از دروغ و شرارت و نيرنگ را به گوشه و کنار جهان مي‌برد و اندک‌اندک آن را در ميان کشورهاي گوناگون، پخش مي‌کرد....
Wednesday, August 9, 2017
چه طرفه موجودي است آدمي!
آورده‌اند که زئوس جانوران را در برابر چشمان انسان مي‌ساخت و آن‌ها را با توانايي‌هاي گوناگون از زور گرفته تا سرعتِ دويدن و پريدن، مجهز مي‌کرد....
Wednesday, August 9, 2017
دعايي که به سرعت مستجاب شد
گاوچراني به هنگام چراندن گاوها، گوساله‌اي را در مرغزار گم کرد. گاوچران نذر کرد که اگر دزدِ گوساله‌ خود را بيابد، بزغاله‌اي براي زئوس قرباني کند....
Wednesday, August 9, 2017
تو را چه به قضاوت
مردي کشتي شکسته‌اي ديد، دست‌هايش را به آسمان بلند کرد و به بيدادگري خدايان اعتراض کرد. او به خدايان گفت: «چرا به‌خاطر يک خدانشناس در کشتي، همه‌ي...
Wednesday, August 9, 2017
جز اميد چيزي نماند
زئوس تمام خوبي‌هاي زندگي را درون سبويي ريخت، در سبو را بست و آن را به مردي مطمئن سپرد. مرد که کنجکاوي امانش را بريده بود، براي اطلاع از آن‌چه...
Wednesday, August 9, 2017
خرده فروش بي‌ايمان
روزگاري مردي مجسمه‌اي چوبي از هِرمِس ساخت و آن را براي فروش به بازار برد. از آن‌جا که پس از مدّتي خريداري به سراغ او نيامد، مرد براي جلب توجّه...
Wednesday, August 9, 2017
راه رفتن با شکم
شکم و پاها با هم بگومگو مي‌کردند که کدام‌يک قوي‌ترند. پاها اصرار داشتند که آن‌ها قوي‌ترند چرا که شکم را با خود به اين‌سو و آن‌سو مي‌برند.
Wednesday, August 9, 2017
رانده شده
به هنگام ازدواج زئوس، هر جانوري هديه‌اي درخور توان خود براي او برد. مار نيز گُلي به دهان گرفت و با آن به آسمان خزيد، امّا زئوس به محض ديدن او...
Wednesday, August 9, 2017
تابستان و زمستان
زمستان، بهار را سرزنش مي‌کرد و به او مي‌گفت: «وقتي تو از راه مي‌رسي هيچ‌کس لحظه‌اي آرام ندارد. برخي به چمن‌زارها يا به جنگل‌ها مي‌روند و مشغول...
Wednesday, August 9, 2017
از کاه کوه ساختن
هرکول از کوره‌راهي مي‌گذشت که چشمش به چيزي شبيه سيب افتاد. او پايش را روي آن‌چه ديده بود، گذاشت تا آن را له کند، امّا آن‌چه زير پايش بود، دو...
Wednesday, August 9, 2017
خميدن در برابر توفان
درخت زيتوني با شاخه‌اي ني درباره‌ي قدرت و تاب و توان خود بگومگو مي‌کردند. وقتي درخت زيتون به ني گفت که او ضعيف است و در برابر هر بادي کمر خم...
Wednesday, August 9, 2017
هنر ظريف ترغيب
خورشيد و باد شمال بر سر زور و قدرت خود بگومگو مي‌کردند. آن دو سرانجام به اين نتيجه رسيدند که هرکس بتواند لباس‌هاي مسافري را از تن او بيرون بياورد...
Wednesday, August 9, 2017
بازي سرنوشت
گوزن نري تشنه به چشمه‌اي رسيد و پس از رفع تشنگي متوجّه تصوير خود در آب شد. گوزن با ديدن شاخ‌هاي بزرگ و باشکوه خود احساس غرور کرد امّا همين‌که...
Wednesday, August 9, 2017
پيش مورچه برو اي تنبل (2)
زمستان بود. انبار غلّه‌ي مورچه‌ها خيس شده بود و آن‌ها سرگرم بيرون آوردن و خشک کردن دانه‌ها بودند. جيرجيرک گرسنه‌اي از آن‌ها خواست تا کمي از غذاي‌شان...
Tuesday, August 8, 2017
پيش مورچه برو اي تنبل (1)
مورچه‌اي تمام تابستان توي کشت‌زارها اين‌سو و آن‌سو مي‌دويد و براي زمستانش دانه‌هاي گندم و جو جمع مي‌کرد. سوسکِ سرگين غلتاني که شاهد فعّاليّت...
Tuesday, August 8, 2017
از هر دست بدهي از همان دست مي‌گيري
مورچه‌ي تشنه‌اي که براي خوردن آب به جويباري نزديک شده بود، داخل آب افتاد و آب او را با خود برد. کبوتري مورچه را- که داشت غرق مي‌شد- ديد. ترکه‌اي...
Tuesday, August 8, 2017
چرا مورچه، دزد است؟
نخستين مورچه نيز چون آدميزاد زندگي را آغاز کرد. او در آغاز کشاورزي بود که از کشت و کار خود رضايت نداشت و چشمش مدام دنبال دسترنج ديگران بود. زئوس...
Tuesday, August 8, 2017
پاداش بد انديشي
زنبوران عسل از انسان‌ها که خود را مالک عسل آن‌ها مي‌دانستند، ناراحت بودند. آن‌ها نزد زئوس رفتند و از او خواستند قدرتي در نيش‌شان بگذارد تا هر...
Tuesday, August 8, 2017