مارگزيده، از ريسمان سياه و سفيد هم مي‌ترسد
خانه‌اي را موش برداشته بود. گربه‌اي متوجّه موضوع شد، به آن‌جا رفت و تا مي‌توانست از آن‌ها خورد. کشتار بي‌رحمانه‌ي گربه، موش‌ها را به وحشت انداخت...
Monday, July 31, 2017
معامله‌ي پر ضرر
در مرغزاري اسبي و گرازي مشغول چرا بودند. گُراز مدام آب را گل‌آلود و علف‌ها را لگدمال مي‌کرد. اسب که دلش مي‌خواست هر طور شده گراز را گوشمالي دهد،...
Monday, July 31, 2017
ياري به وقت سختي
سربازي که به جنگ رفته بود، در تمام حوادث و سفرها از اسب خود جدا نمي‌شد و با جو به‌خوبي از او پذيرايي مي‌کرد. امّا همين‌که جنگ پايان يافت، از...
Monday, July 31, 2017
سزاي خودخواهي
اسب و الاغي با صاحب خود سفر مي‌کردند. الاغ به اسب گفت: «اگر دلت مي‌خواهد من زنده بمانم، کمي از بار مرا بردار.» امّا اسب اعتنايي به او نکرد. الاغ...
Monday, July 31, 2017
مرگ خائن
ميهماني، کم و بيش ديروقت، به خانه‌ي شکارچي‌اي رفت. شکارچي که در آن هنگام چيزي در خانه نداشت، کبک دست‌آموز خود را از قفس بيرون آورد تا با گوشت...
Saturday, July 22, 2017
مار در آستين
مرغي که به تخم‌هاي ماري برخورده بود، به‌دقّت روي آن‌ها نشست تا با گرم نگه داشتن آن‌ها، به تولّد توله‌مارها کمک کند. پرستويي که شاهد کار او بود...
Saturday, July 22, 2017
زاده‌ي رنج
کبوتري در کبوترخانه، با غرور از جوجه‌هاي بسياري که پرورده بود، داد سخن مي‌داد. کلاغي حرف‌هاي او را شنيد و به او گفت: «دوست من، در اين‌باره اين‌قدر...
Saturday, July 22, 2017
اعتماد نابجا
هالسيون پرنده‌اي است که تمام عمر خود را در دريا مي‌گذراند، در ميان صخره‌هاي دريايي نزديک ساحل آشيانه مي‌کند و به همين دليل دست انسان به او نمي‌رسد....
Saturday, July 22, 2017
اصل حمايت از خود
صيّادي در صحرا دام گسترد و کبوتران دست‌آموز خود را به آن بست. سپس از آن‌ها فاصله گرفت و به انتظار حوادث نشست. طولي نکشيد که گروهي از کبوتران...
Saturday, July 22, 2017
ديدگاه متفاوت
چند دزد وارد خانه‌اي شدند، امّا جز خروسي که در خانه بود، چيز ديگري نيافتند. آن‌ها خروس را با خود بردند و تصميم گرفتند آن را کباب کنند و بخورند....
Friday, July 21, 2017
خرد از دليري برتر است.
خروسي و سگي با هم دوست شدند و به سفر رفتند. شب‌هنگام هم‌چنان‌که سگ زير ريشه‌هاي درختان بين راه، جايي براي خود فراهم مي‌کرد، خروس زير بالاي درخت...
Friday, July 21, 2017
پيروز امّا شکست خورده
خروسي که بر سر مرغ‌هاي مرغداني با رقيت خود جنگيده و شکست خورده بود، به کنجي تاريک خزيد و خود را پنهان کرد. خروس برنده، خود را بالاي ديواري بلند...
Friday, July 21, 2017
پيش از پريدن، چشم‌هايت را خوب باز کن
کبوتري تشنه، در تصويري کوزه‌اي پر آب ديد. کبوتر که تصوير را با واقعيت اشتباه گرفته بود، با تمام نيرو به‌سوي آن پرواز کرد. نتيجه‌ي کار معلوم است،...
Friday, July 21, 2017
زمان واقعي کار
بلدرچيني در کشت‌زاري سبز آشيانه ساخت و به مراقبت از جوجه‌هاي خود مشغول شد. جوجه‌ها کم‌کم کاکُل و پر درآوردند و در کشت‌زار راه افتادند. يک روز...
Friday, July 21, 2017
آواي قو
مردي که شنيده بود قوها آواي دلنشيني دارند، يکي از آن‌ها را از بازار خريد و به خانه برد. يک روز که مرد عدّه‌اي را به ميهماني دعوت کرده بود، از...
Friday, July 21, 2017
سزاي قدرنشناسي از طبيعت
در آغاز لاشخورها صدايي به صافي صداي قوها داشتند. با اين‌همه وقتي صداي شيهه‌ي اسب‌ها را شنيدند، چنان حسودي‌شان شد که سعي کردند صداي آن‌ها را تقليد...
Friday, July 21, 2017
اين به آن در!
هرگز به کسي بد نکنيد. اگر هم کسي به شما بد کرد، طبق حکايتي که الان براي‌تان تعريف مي‌کنم، حتماً سزاي بدي‌اش را خواهد ديد.
Friday, July 21, 2017
پرچانه‌اي روي سر بخاري
مردي طوطي‌اي خريد و به او اجازه داد تا به هر جاي خانه که مي‌خواهد، برود. طوطي که کاملاً دست‌آموز و رام بود، روزي روي سَربخاري پريد، همان‌جا نشست...
Friday, July 21, 2017
حقِّ پناه
روزي که داروَش پا به جهان گذاشت، پرستو، خطري را که پرندگان را تهديد مي‌کرد به آن‌ها گوشزد کرد. او همه‌ي آن‌ها را گرد هم جمع کرد و از آن‌ها خواست...
Friday, July 21, 2017
کاچي بهتر از هيچي
بلبلي روي شاخه‌ي درخت بلوطي نشسته بود و طبق عادت خود، نغمه‌سرايي مي‌کرد. بازي شکاري او را ديد و چون چيزي براي خوردن نيافته بود، شيرجه‌اي زد و...
Friday, July 21, 2017