غار «ته آنا مارارا آ ره‌ره آ تائو»
«ته آنا مارارا آ ره‌ره آ تائو» یکی از غارهای بسیاری است که «پاپنوئی»، رودخانه‌ی بزرگ تاهیتی، که از قله‌های بلند کوه‌های جزیره سرازیر می‌شود کنده...
Tuesday, May 24, 2016
افسانه‌ی تئی‌تی پسر توآکائو
«توئی‌کورا» و زنش «توآکائو» دارای پسری شدند و او را «تئی‌تی» نام دادند، لیکن این پسر بیش از چند ماه زنده نماند و شبی افتاد و مرد و هیچ یک از...
Tuesday, May 24, 2016
موتوتابو
کسی نمی‌تواند شب را در جزیره‌ی تابو بگذراند و زنده بماند؛... جزیره‌ی تابو در دریاچه‌ی «هاآپاپه»، در بیست کیلومتری «پاپی‌تی» و در نزدیکی‌های ساحل...
Tuesday, May 24, 2016
افسانه‌ی پوناآئوئیا
در شب‌هایی که قرص ماه به رنگ سرخ درمی‌آید و بر ابرهایی که گرد او را فرا می‌گیرند لکه‌های خون می‌پاشد، پیران بخش «پوناآئوئیا» دوست دارند که به...
Tuesday, May 24, 2016
افسانه‌ی مائی‌ئور
آن روز من در فاره‌ی (خانه) «تئیوا» بودم، و او مهماندار من بود. درخت نان بزرگی سایه‌ی خود را بر سر ما گسترده بود و نمی‌گذاشت گرمای خورشید به ما...
Tuesday, May 24, 2016
قصه‌ی دو خواهر خوانده
«هینا» و «کائه‌آ» از کودکی دوست بودند و به هم‌دیگر چون دو خواهر از یک پدر و مادر مهر می‌ورزیدند. هینا در جزیره‌ی «رائی آتئا»، در دهکده‌ی «اوپوآ»،...
Tuesday, May 24, 2016
سوسمار بزرگ فاتائوآ
در زمان‌های بسیار قدیم عده‌‌ی تاهیتیان چندان زیاد بود که در کنار دریا جا برای همه‌ی آنان نبود و گروه بزرگی از آنان در غارهایی در ته دره نشیمن...
Tuesday, May 24, 2016
افسانه‌ی وئی
در «تئاهوپوئو» واقع در شبه‌جزیره‌ی «تائیاراپو» غاری است که به مناسبت تاریکی و آبی که در آن است آن را «آناپوئی‌ری»، یعنی «غار تاریک» یا «وائی‌پوئی‌ری»،...
Tuesday, May 24, 2016
افسانه‌ی نارگیل
باد ناگهان برخاسته بود و موج‌های آن شاخه‌های درختان نارگیل را در کنار دریا تکان می‌داد. «واهینه‌موئه‌آ» که در چشمان سیاهش شراره‌ی شرارتی دیده...
Tuesday, May 24, 2016
خداوندگار هیرو
هیرو فرزند «موئه‌ترائوری» شاه «بورا - بورا»، و «فایمانو»، زنی از سرزمین «تاهاآ»، است. او آدمیزاد است، لیکن آدمیزادی است که خدایان از نخستین دم...
Tuesday, May 24, 2016
افسانه‌ی ماهی پرنده
به هنگام مسافرت در کنار آب سنگ‌هایی که جزایر اقیانوس آرام را تشکیل می‌دهند، در روز بارها دسته‌های به هم فشرده‌ی ماهیان را می‌بینیم که از آب بیرون...
Saturday, May 21, 2016
افسانه‌ی موئورئا
این افسانه‌ از چند داستان ترکیب یافته است: داستان در آتش رفتن، داستان موئورئا، داستان مارماهی‌ای که گوش‌هایی چون گوش‌های آدمیزادگان داشت.
Saturday, May 21, 2016
افسانه‌ی رنگین‌کمان
جادوگر بزرگ، دانای راز ستارگان، از مدت‌ها پیش خشکسالی بزرگی را پیشگویی کرده بود، لیکن بر این پیشگویی مدتی چنان دراز گذشته بود که مردمان بی‌خیال...
Saturday, May 21, 2016
عنکبوت دریایی و موش
من تعطیلات خود را در جزیره‌ی «هیوا - هوآ»، مهم‌ترین جزیره‌ی مجمع‌الجزایر مارکیز، می‌گذرانیدم که از آن‌جا تا تاهیتی با کشتی چند روز راه است.
Saturday, May 21, 2016
افسانه‌ی موج‌ها
باد همه‌ی روز را بر دریا وزیده بود و دریا در زیر آسان تیره به رنگ تیره درآمده بود. همه‌ی روز را موج‌ها بر ساحل و سنگ‌های ساحلی تاخته، و ریگ‌ها...
Saturday, May 21, 2016
افسانه‌ی مائوئی
در آغاز آفرینش جهان خورشید با خود اندیشید که قسمت او بد بوده است زیرا می‌بایست به تنهایی کار بکند. چون زمین را در زیر پای خود نگاه می‌کرد و ساکنان...
Saturday, May 21, 2016
آفرینش جهان
در آغاز چیزی نبود؛ نه زمین بود، نه دریا، نه انسان، نه ماهی، نه خورشید، نه آسمان، نه آب شیرین و نه زندگی! تنها شب بود و تاریکی و فضای خالی، بی‌سپیده‌ی...
Saturday, May 21, 2016
گرگ حریص
دوازده تا گرگ پا به فرار گذاشته بودند و پیرمردها با بیل عقب آنها می‌دویدند. یکی از گرگ‌ها گفت: - پیرمردها! به خانه برگردید... پدرمن صد تا از...
Wednesday, May 18, 2016
چطور به همسایه عسل دادند
در روزگار پیشین، مردی روستایی، کندوی عسلی داشت. در همان ده، در همسایگی مرد روستایی، شخصی بود که خیلی عسل دوست داشت. زنِ آن مرد پسری زایید و او...
Wednesday, May 18, 2016
چگونه سرباز از دندانه‌ی خیش آش تهیّه کرد
پیرزنی بود مالدار، ولی حریص و احمق. یک روز سربازی از خدمت برمی‌گشت، دید که پیرزن دارد خوکی را روی چوب بست مرغ‌ها می‌نشاند. با خودش گفت: - این...
Wednesday, May 18, 2016