The current route :
روابط عمومی در عصر دیجیتال؛ هنر ارتباط، اعتمادسازی و تأثیرگذاری
شبهات پیرامون آیه اختیار: بررسی و پاسخ به ابهامات آیه 93 نحل
5 راهکار برای بهبود فضای اداری با فلاور باکس
پاسداشت زبان فارسی؛ از هویت ملی تا مسئولیت اجتماعی
رجعت در اندیشه شیعه: استدلالهای قرآنی، روایی و فلسفه آن
لغو امتیاز تنباکو: نقطه عطفی در تاریخ معاصر ایران
تاثیر وحشتناک آلودگی هوا در ایجاد سرطان پوست که باید بدانید!
پرورش اندیشمندان کوچک آموزش تفکر انتقادی به کودکان در عصر اطلاعات
چگونه امام زمان علیه السلام در عصر غیبت از شیعیان دستگیری می نمایند؟
چرا نام امام زمان علیه السلام در قرآن نیامده؟
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
برای برگشت مال از دست رفته چه دعایی بخوانیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
آیا داغی دست و پای کودک طبیعی است؟

اسیران بصیر؛ از میثم خرمافروش تا حججی عزیز
سرمایه دوران اسارت، بصیرت رزمنده ای است که دوران اسارت خویش را تنها جبهه جدیدی برای مبارزه با دشمن دانسته و اگر چه جسمش اسیر است، آزادگی روحش را نخواهد فروخت.

نقاشی عموبابا
در جنگ تحمیلی عراق با ایران زرمندگان زیادی اسیر شدند و سختی ها و رنج های بسیاری کشیدند. آزادی حق طبیعی هر جنبنده ای از جمله انسان است. حیوانات نیز آزاد آفریده شده اند و آزادی را دوست دارند. با آن ها مهربان...

اولینهای دفاع مقدس
تعدادی از وقایع دفاع مقدس، که برای اولین بار اتفاق افتادند را در نوشته زیر با هم می خوانیم.

اسیر این قفس شدم
شعر زیر درباره رها شدن از بند اسارت و آرزوی آزادی است که سمیرا زرقانی آن را سروده است.

اسلحه پنهان
یکی از خاطرات زیبای اُسرای ایرانی در جنگ ایران و عراق در متن زیر، توسط احمد عربلو آورده شده است.

لبخند به یاد ماندنی
اسد نرم خندید و گفت:« راست میگه بچه ها! باید بودین و می دیدین. وقتی عبود گوش هاش رو گرفت و از جا بلندش کرد، پاهاش تو هوا تاب می خورد». لبخند از روی لب های سیف الله پرید:« خدا ذلیلش کنه. گوش برام...

محرم در اسارت
در اردوگاه بودیم، دشمن یکی از برادران آزاده را زیر فشار قرار داد که به امام خمینی توهین کند. آن دشمن کینهتوز میگفت: «باید به رهبرت اهانت کنی وگرنه رهایت نمیکنم.» شکنجه را بیشتر کرد؛ اما ایشان مقاومت...

قاتل
هل خوردم و محکم با صورت چسبیدم زمین. تراشه های چوب کف دستم را خراش داد. خون از بینی ام راه افتاد. گرمی آن را پشت لبم احساس کردم. سر بالا کردم. سرباز خلیل مثل شمر ایستاده بود بالای سرم. دندان هایش را...

چادر نگهبان
سرم زیر آفتاب داغ گُر گرفته بود. داشتم از گرما پس می افتادم. سُست و بیحال بودم. زیر آفتاب تیز، نمی توانستم به راحتی اطرافم را ببینم. از لای پلک های نیمه باز نگاه انداختم به علی اصغر و احمد. سرهای تراشیده...

عراقیهای حرف شنو
بالاخره چند ماه انتظار به پایان رسید. دعاهایمان مستجاب شد. نذرهایمان قبول شد و عملیات شروع شد. وصیتنامهها را شب قبل نوشته بودیم. قول و قرارها را گذاشته بودیم. وعده و وعید داده بودیم و گرفتیم. بند پوتینها...