The current route :
اعتقاد به مهدویت در دوره غیبت کبری چه آثار تربیتی در پی دارد؟
زمینه سازی تربیت مهدوی در دوران پیش از غیبت امام زمان علیه السلام
صلهی رحم کلید سعادت در دنیا و آخرت
اثبات علمی و روایی طول عمر امام زمان علیه السلام
کسانى که با امام زمان علیه السلام ملاقات کرده اند
اثبات وجود امام زمان علیه السلام از طریق کرامات آن حضرت
اثبات وجود امام زمان علیه السلام از دیدگاه عقل
اعمال شب و روز نیمه ماه شعبان المعظم
روش و آداب ختم ذکر لا اله الا الله
روش و آداب ختم ذکر یا ودود
تاریخ تولد امام زمان(عج)
محل تولد امام زمان (ع)
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نحوه خواندن نماز والدین
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
![اولینهای دفاع مقدس اولینهای دفاع مقدس](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/236-compressed-1.jpg)
اولینهای دفاع مقدس
تعدادی از وقایع دفاع مقدس، که برای اولین بار اتفاق افتادند را در نوشته زیر با هم می خوانیم.
![بیقرار بیقرار](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1%20%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF.jpg)
بیقرار
مسئول برش شده بود. قیچی از دستش نمیافتاد. چند لایه پارچه را میچیدند روی هم و برش میزدند. برش با دست سخت بود؛ اما چارهای نبود. قیچی برقی نبود و دست باید جور قیچیهای بزرگ و سنگین را میکشید...
![دلم هوای عباس(ع) روکرده دلم هوای عباس(ع) روکرده](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/%D8%B9%D9%84%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1%20%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7.jpg)
دلم هوای عباس(ع) روکرده
اومدگفت: «خیلی دلم گرفته. روضه می خونی؟ شاید دیگه فرصت نباشه!»
گفتم: «برو شب عملیاته، خیلی کار دارم.»
رفت و با دوستش برگشت. اصرار که فقط چند دقیقه! سهتایی نشستیم. گفتم: «چه روضهای؟»
![شهردار شهردار](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1.jpg)
شهردار
آن شب کار شستن ظرفها به عهدهی حاجی بود. هر چند شب یکبار نوبتش میشد. یکسره این طرف و آن طرف میدوید، شناسایی، تحویل گرفتن نیرو، ترخیصشان... دائم به خط میرفت و هزار کار و گرفتاری؛ ولی یکدفعه نشد شهرداریاش...
![لبخند به یاد ماندنی لبخند به یاد ماندنی](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86.jpg)
لبخند به یاد ماندنی
اسد نرم خندید و گفت:« راست میگه بچه ها! باید بودین و می دیدین. وقتی عبود گوش هاش رو گرفت و از جا بلندش کرد، پاهاش تو هوا تاب می خورد». لبخند از روی لب های سیف الله پرید:« خدا ذلیلش کنه. گوش برام...
![آخرین گلوله آخرین گلوله](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/62668e02-2aaf-4603-bfa1-99e8b4b41290.jpg)
آخرین گلوله
هنوز نگاهم به رضا و حسین که جواد را با خود می برند خیره مانده بود که ناگهان گلوله ای درست روی بدن پر زخم جواد جا خوش کرد. هاج و واج نگاهشان می کردم. در یک چشم بر هم زدن، انگار سه نفریشان پودر شده بودند...
![جزیره جزیره](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/%D9%86%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D8%B1.jpg)
جزیره
بلم آهسته و آرام راهش را از میان آب های کف آلود باز کرد. از بین نی های سبز وسوخته گذشت و پیش رفت. ایستادم و دستم را سایبان چشم هایم کردم. همه سو آب بود و مه. سرهای نی های بلند در مه گم بودند. بادی وزید...
![صلوات، خیرات اموات راننده تاکسی صلوات، خیرات اموات راننده تاکسی](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/%D8%B1%D8%B2%D9%85%D9%86%D8%AF%D9%8711.jpg)
صلوات، خیرات اموات راننده تاکسی
اتوبوسها خیلی وقت پیش رفته بودند و من از اعزام جا مانده بودم. تا بروم ساک و لباسها را از مسجد بردارم، خیلی طول کشید. چارهای نداشتم، مگر اینکه بیخبر به جبهه بروم. کسی به من اجازه نمیداد، نه پدر، نه...
![محرم در اسارت محرم در اسارت](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/%D8%B4%DA%A9%D9%86%D8%AC%D9%87.jpg)
محرم در اسارت
در اردوگاه بودیم، دشمن یکی از برادران آزاده را زیر فشار قرار داد که به امام خمینی توهین کند. آن دشمن کینهتوز میگفت: «باید به رهبرت اهانت کنی وگرنه رهایت نمیکنم.» شکنجه را بیشتر کرد؛ اما ایشان مقاومت...
![قاتل قاتل](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87%20%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82%DB%8C.jpg)
قاتل
هل خوردم و محکم با صورت چسبیدم زمین. تراشه های چوب کف دستم را خراش داد. خون از بینی ام راه افتاد. گرمی آن را پشت لبم احساس کردم. سر بالا کردم. سرباز خلیل مثل شمر ایستاده بود بالای سرم. دندان هایش را...