The current route :
بهترین زمان سال برای قلمه زدن
غذاهای محلی مشهد؛ آشنایی با غذاهای سنتی مشهد
بیمه عمر شامل چه نوع فوتی می شود؟
"امام زمان (عج) در بیتالمقدس: چه میکند، چرا میآید، و چه تغییری ایجاد میکند؟"
محمد طالب آملی شاعر بزرگ پارسی و استادی مسلم در نوشتن انواع خطوط ایرانی
ایمان زنده: درسهای اخلاقی از امام حسن عسکری علیهالسّلام
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 1؛ ماده 3: «مفاهیم»
هتلهای محبوب ایرانیها در آنتالیا کدامند؟
ردپای رفتاری یک جاسوس یا عامل
تروریسم به روایت حقیقت؛ ایستادگی ایران در برابر سیاستهای دوگانه غرب
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
تاریخ تولد امام زمان(عج)
پیش شماره شهر های استان گیلان

خاطراتی از ایثار شهدا (2)
عراقی ها سینه ی آسمان و زمین را به گلوله بسته بودند. خدا خدا می کردم گلوله ها با انبار مهمات برخورد نکنند. هواپیمایی در آسمان دیده شد. ابوذر فریاد کشید: «عراقی است!!»

خاطراتی از ایثار شهدا (1)
حتی فرصت دوش گرفتن هم نداریم، دوش گرفتن که پیش کش، پوتین هایمان را هم سه روز سه روز وقت نمی کنیم از پایمان در آوریم. علی که موهایش را از ته تراشیده. من هم شده ام شبیه آن درویشی که هر وقت می رفتیم چهار...

دفاع مقدس و صحنه های ایثار (3)
یکبار آقای میثمی گفتند که من یک جنگ داخلی دارم. گفتم: جنگ داخلیتان چیست؟ فرمودند که در درونم بین انتخاب ماندن و انتخاب رفتن جنگ است که کدامیک را انتخاب کنم. عجیب بود. راجع به شهادت ایشان که 5 روز قبل از

دفاع مقدس و صحنه های ایثار (2)
با توجه به مسئولیت خطیر و حساسی که به عهده داشت، مأموریت های او اغلب برون مرزی بود. روزی او را در پمپ بنزین تدارکات سپاه شوش دیدم و آن موقعی بود که از مأموریت برمی گشت. وقتی از ماشین پیاده شد و با من احوال

دفاع مقدس و صحنه های ایثار (1)
حجت الله اکبری باصری پدر این شهید بزرگوار می گوید: «هنگام اعزام نیرو از شهرستان به همراه فرزندم نجف علی که آموزگار بود و دیگر رزمندگان جان برکف روانه ی جبهه شدیم.

دفاع مقدس و صحنه های ایثار (2)
با توجه به مسئولیت خطیر و حساسی که به عهده داشت، مأموریت های او اغلب برون مرزی بود. روزی او را در پمپ بنزین تدارکات سپاه شوش دیدم و آن موقعی بود که از مأموریت برمی گشت. وقتی از ماشین پیاده شد و با من احوال

تا آخرین نفس (3)
«در یک زمستان سرد، با شهید دقایقی، در چادری بودم. او متوجّه شد که یکی از مجاهدان، در خواب از سرما بر خود می لرزد. با این که هوا سرد بود و خود او به پتو نیاز داشت، رفت و پتوی خود را آورد و روی آن مجاهد...

تا آخرین نفس (2)
منطقه ای اورامان به دلیل وضعیت جغرافیایی و دارا بودن ارتفاعات مختلف، برای ما اهمیت ویژه ای داشت. یک سلسله از کوه های منطقه که در خطوط مرزی بود، در اختیار عناصر رزگاری بود و به همین امر موجب شده بود تا...

تا آخرین نفس (1)
به منطقه مائوت عراق می روند. فرمانده قول داده بود که آقارضا را به خط نبرد. دیگران می رفتند و بر می گشتند. شوخی های آقارضا خستگی را از تنشان در می کرد.

از خود گذشتگان (3)
در عملیّات والفجر مقدماتی، من مسئول تسلیحات گردان بودم. زمانی که فرمان دادند گردان ها مسلح شوند، ایرج آمد و تیربار را گرفت و بر دوش گذاشت.