The current route :
دنیا، زبان خدا: چگونه امور مادی، سخن میگویند؟
راهنمای سفر زیارتی به مشهد از قم + برنامهریزی و ریز هزینهها
ستارهای در آسمان ادب؛ بزرگداشت استاد شهریار در روز شعر و ادب فارسی
آشنایى با مقام رفیع حضرت فاطمه معصومه علیها السلام
سریع ترین روش پایین آوردن تب کودک
از غذا تا ایمان، از لباس تا تقوا: همراهی دو جهان در قرآن»
خوشمزه ترین میوه جهان
پر استرس ترین مشاغل کدامند؟
چگونه در شرایط جنگی آرامش و خونسردی خود را حفظ کنیم؟
قدیمی ترین قوم ایران چه کسانی بودند؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
پیش شماره شهر های استان تهران
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟

هَپَلي در سه راهي مرگ
من يک شيميايي ام. باور کنيد. مجبورم نکنيد قسم بخورم. ولي من هم يک شيميايي ام. با همه جوانبش. شايد هم بدتر. چيه؟ به سرفه اي ناکرده ام شک کرديد؟ يا به تاول هاي باد نکرده ي روي دست و پايم! يا به اينکه مثل...

تلويزيون رنگي، ضد گلوله، جام زهر
فروردين سال 1368 نزديک به نُه ماه از آن نامه مهم «محسن رضايي» که براي پيروزي در جنگ مقابل عراق زپرتي، حتماً بايد بمب اتم داشته باشيم! و سخنان «هاشمي رفسنجاني» درباره اينکه ديگر نيرو به جبهه نمي رود و ناکامي...

پفک خوري عراقي ها
سگرمه هايش توي هم بود. چپ چپ نگاهم مي کرد. لباس زرد تن اش بود و سرش را از ته تراشيده بودند. ايستاده بود و دستانش را روي سينه جمع کرده بود. با زبان بي زباني مي گفت اگه برگردم، پوست از سرتان مي کنم. وحيد...

کرامتي از خودم
يک روز صبح زود از چادر بيرون زدم. دلم مي خواست برم کنار رودخانه اي که به فاصله کمي از کنار چادرمان مي گذشت تا گذر آب را ببينم. کنار رودخانه نشستم. ماهي ها به زيبايي کنار پاهايم حرکت مي کردند. کمي که گذشت،...

سي صد و يکي!
بچه نظام آباد تهران است و حالا در منطقه بازي شيخ مشهد زندگي مي کند؛ جايي که يکي از مراکز محروميت است. سال 65 که نوجواني پانزده ساله بود، به عنوان نيروي عادي در جبهه ها شرکت کرده و دين خود را به انقلاب...

چنين گفتند شهيدان
جهل حاکم بر يک جامعه، انسانها را به تباهي ميکشد و حکومتهاي طاغوت، مکملهاي اين جهلاند و شايد قرنها طول بکشد که انساني از سلاله پاکان زائيده شود و بتواند رهبري يک جامعه سردرگم و سر در لاک خود فرو برده...

رويش به رنگ سرخ
شايد نامش برايت آشنا باشد، خيلي ها او را با دستنوشتههايش مي شناسند. نوشته هاي عميق و زيبايي که محال است آن را بشنوي و لحظه اي به فکر فرو نروي: «محمدحسن تجلي» را مي گويم. نمي دانم مي شود او را در چند...

محبوبيت با سر باندپيچي شده
صبح زود توي يک روستاي متروک و خالي از سکنه نزديک تنگه چزابه از ماشين پياده شديم. صداي انواع اسلحهها و انفجار از راهي نزديک شنيده ميشد. اولين بار بود که به جبهه آمده بود و به همه چيز و همه صداها مشکوک...

پرواز تا آسمان محمد
چوبش را محکم گرفته بود دستش و نشسته بود سر کوچه. با چشمانش هم همه را و همه جا را ميپاييد. تا جواني را ميديد که مشکوک ميزند، ميرفت سراغش و همانجا سر کوچه نگهاش ميداشت. جوان تا محمد را ميديد که چوب...

مجنون صد توماني
نگاهي به علي کردم و با افسوس گفتم: «بازم خوش به حال تو. من که اگر حرف از جبهه بزنم ننه ام غش مي کند و آقاجان با کمربند مي افتد به جانم. به جان علي، عشق جبهه دارد ديوانه ام مي کند.»