0
The current route :
شهيدي که به پدرش کمک کرد سایر شهدا

شهيدي که به پدرش کمک کرد

پدر شهيد حسين اکي تعريف مي کرد: يک روز براي دروي گندم از يک نفر کمک خواستم. او که بابت اين کار حق الزحمه هم دريافت مي کرد با طعنه گفت: برويد به پسرهايتان بگوييد. من که پسرم حسين شهيد شده بود و پسر بزرگ...
زندگي براي يک سلام سایر شهدا

زندگي براي يک سلام

اسمش قدرت الله بود. قدرت الله حسين زاده. سني نداشت. نصف صورتش سوخته بود. خيلي گوشه گير بود و از جمع فاصله مي گرفت. همه اش تسبيح دستش بود و ذکر مي گفت. بچه ها به من گفتند فلاني برو بيارش تو جمع خودمان ....
قبر اين گل بوي گلاب مي دهد سایر شهدا

قبر اين گل بوي گلاب مي دهد

دستمال را آرام کشيدم به سنگ . آوردم جلو رو به روي صورتم نگه داشتم و نفس عميقي کشيدم . بوي گلاب ، همه وجودم را معطر کرد . دوباره خم شدم روي سنگ قبر . باور کردني نبود ، سنگ قبر باز هم نمناک بود . ديروز...
وصیت نامه شهید علی قمی کردی وصیت‌نامه و دست‌نوشته

وصیت نامه شهید علی قمی کردی

شهید علی قمی کردی ، قائم مقام لشکر ویژه شهداء به سال هزار و سیصد و سی و نه در شهر مقدم قم بدنیا آمد و بیست و چهار سال بعد در کردستان به درجه شهادت رسید . ... تلاش خانواده اش برای یافتن وصیت نامه او به...
درس هايي از نبردهاي هوايي و موشكي در جنگ ايران و عراق (6) سایر مقالات

درس هايي از نبردهاي هوايي و موشكي در جنگ ايران و عراق (6)

از شواهد چنين به نظر مي رشد كه هيچيك از دو كشور در آينده نزديك به سلاح هاي هسته اي دست نخواهند يافت اما طرفين جنگ به طور فعال در تلاش بودند تا بتواند ظرف يك دهه به اين مهم دست يابند . با وجود بهره گيري...
درس هايي از نبردهاي هوايي و موشكي در جنگ ايران و عراق (5) سایر مقالات

درس هايي از نبردهاي هوايي و موشكي در جنگ ايران و عراق (5)

كردزمن:در ماههاي آخر جنگ عراق از تسليحات شيميايي بسياري استفاده كرد طي ماههاي آخر قبل از آتش بس ، عراق در حملات خود به مواضع ايران در مهران ، جزيره مجنون و تالاب هاي هويزه و دهلران از تسليحات شيميايي...
بچه هايي كه پدر خود را گم كردند ادبیات دفاع مقدس

بچه هايي كه پدر خود را گم كردند

خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغاي كشمكش هاي پوچ مدفون نشوم. (شهيد مصطفي چمران ) اين كه خانواده شهدا به خود اجازه دهند تا در هر مسئله دنيوي، از شهيد خود خرج كنند، آيا باعث آن نخواهد شد كه جوانان جناح...
با اجازتون اين دفعه ديگه شهيد مي شم ادبیات دفاع مقدس

با اجازتون اين دفعه ديگه شهيد مي شم

برگه اعزام ميان انگشتان دستم تاب مي‌خورد آفتاب گرم تير ماه سال شصت و يك بي‌محابا بر سر و رويم مي‌تابيد. علي در حالي كه سعي مي‌كرد با برگه اعزام خودش را باد بزند، گفت: اينجا هوا اينقدر گرمه حسابشو بكن جنوب...
تيربارچي از كمر به دو نيم شد ادبیات دفاع مقدس

تيربارچي از كمر به دو نيم شد

خودروها با صداي بلند صلوات و تكبير برادران براه افتاد و من كه در جلوي ماشين و در كنار راننده نشسته بودم بدون اختيار اشك از چشمانم جاري شده بود زيرا بخوبي مي‌دانستم كه شايد تا چند لحظه و يا چند دقيقه ديگر،...
به لحظه لحظة اين فصل خون و خاكستر ادبیات دفاع مقدس

به لحظه لحظة اين فصل خون و خاكستر

چه نخلها كه در اين خاك خشك بي‌سر شد چه لاله‌ها كه در اين دشت تشنه پرپر شد به لحظه لحظة اين فصل خون و خاكستر چه خاطرات غريبانه‌اي مكررشد گلوله بودو گلو، ناله بود و نعره‌ي تير تفنگ و سنگ و نيرو كه...