0
The current route :
حماسه کاوه (14) محمود کاوه

حماسه کاوه (14)

زمستان 63 ،خبر رسيد که يک گروهان از نيروهای گيلان در ارتفاعات «سياه کوه» بانه، گرفتار کمين شده‌اند. ضد انقلاب، چند تا از آنها را شهيد و بقيه را هم اسير کرده بود. مخبرها خبر آورده و گفته بودند :«جنازه شهدا...
حماسه کاوه (13) محمود کاوه

حماسه کاوه (13)

به منظور انجام عمليات قادر، منطقة وسيعي را بايد شناسايي مي‌كرديم. ما دو گروه چهار نفره بوديم كه كار در آن منطقه طاقت فرسا را برعهده‌مان گذاشته بودند. انجام عمليات در قسمت سخت و حساس منطقه را به تيپ ويژه...
حماسه کاوه (12) محمود کاوه

حماسه کاوه (12)

تا شروع عمليات فرصت زيادی نداشتيم، ساير يگانها كارشان را تمام كرده بودند، فقط ما مانده بوديم ما ˜كه بايد هرچه سريعتر، كار شناسايی را تمام می‌كرديم. آن شب پنج- شش تيم آماده شدند. موقع حركت، كاوه گفت :«منم...
حماسه کاوه (11) محمود کاوه

حماسه کاوه (11)

حدوداً يك سال از حضورم در تيپ ويژه مي‌گذشت. طي اين مدت، هر روز بيشتر از روز قبل، سعي در آموزش هر چه بهتر نيروها و بالابردن توان رزمي آنها داشتم. يك روز كاوه احضارم كرد. وقتي وارد اتاقش شدم، گفت :«خبر خوشي...
حماسه کاوه (10) محمود کاوه

حماسه کاوه (10)

اواخر سال 60 بود. سپاه آماده مي‌شد تا با همراهي ارتش، عمليات بزرگ و سرنوشت ساز «فتح المبين» را در جبهه‌هاي جنوب انجام دهد. نيروهاي زيادي به منطقه اعزام شده بودند. آن موقع، ما در مشهد بوديم. با پنج ـ شش...
حماسه کاوه (9) محمود کاوه

حماسه کاوه (9)

بعد از شهادت محمود، در زمان رياست جمهوري آيت الله خامنه‌اي، آقا به مهاباد، پادگان لشگر ويژه شهدا تشريف برده بودند. پادگان بزرگي بود. مسجدي هم كه درست كرده بودند، بزرگ بود. همة نيروهاي لشگر به مسجد آمده...
حماسه کاوه (8) محمود کاوه

حماسه کاوه (8)

هر كس در سقز مي‌ماند، بايد شرايط سخت آنجا را هم تحمل مي‌كرد. كمبود نيرو و مهمات، زمستانهاي سرد، نگهباني‌هاي طولاني، آماده باش‌هاي مدام و پي در پي و خيلي مشكلات ديگر كه رس بچه‌ها را مي‌كشيد و خسته‌شان مي‌كرد....
حماسه کاوه (7) محمود کاوه

حماسه کاوه (7)

خيلي از بچه‌ها دفعه اولشان بود كه مي‌خواستند به كردستان بروند. آموزشها فشرده بود و نفس‌گير. مسؤولين و مربيهاي پادگان آموزشي امام حسين(عليه السلام) تهران، هر روز به بهانه‌اي صحبت را به خطرات جنگ در كردستان...
حماسه کاوه (6) محمود کاوه

حماسه کاوه (6)

زمستان سال1359 بود. گروهي صدوهشتاد نفره از شيراز آمده بودند ديواندره. بايد مي‌رفتيم و آنها را مي‌آورديم سقز. گروه ما بيست نفر بيشتر نمي‌شدند؛ با سه-چهار ماشيني كه داشتيم، مي‌رفتيم اسكورت و نيروهايي را...
حماسه کاوه (5) محمود کاوه

حماسه کاوه (5)

فكر همه چيز را كرده بوديم. مي‌خواستيم با كمترين تلفات، عمليات بزرگي انجام دهيم. آخرين مرحلة شناسايي مواضع دشمن تمام شد، ولي هنوز مسأله‌اي تمام ذهنم را مشغول كرده بود. هر چه فكر كردم راه چاره‌اي پيدا كنم،...