0
The current route :
حماسه کاوه (4) محمود کاوه

حماسه کاوه (4)

عمليات آزاد سازي جاده بانه ـ سردشت كه تمام شد، محمود را راضي كردم كه چند روزي با هم مرخصي برويم.وقتي به مشهد رسيديم. روز بعد خبرم كرد كه فردا پادگان آموزش، اردوي پايان دوره دارد. من هم كه از نيروهاي پادگان...
حماسه کاوه (3) محمود کاوه

حماسه کاوه (3)

عمليات آزاد سازي جاده بانه ـ سردشت كه تمام شد، محمود را راضي كردم كه چند روزي با هم مرخصي برويم.وقتي به مشهد رسيديم. روز بعد خبرم كرد كه فردا پادگان آموزش، اردوي پايان دوره دارد. من هم كه از نيروهاي پادگان...
حماسه کاوه (2) محمود کاوه

حماسه کاوه (2)

عمليات كه تمام شد، بيشتر نيروها به پيرانشهر برگشتند. نزديك غروب، يكي از بچه‌هاي مهندسي خبر‌ آورد كه بولدزر مهندسي، نزديك روستاي «بوستان بيك» گير كرده است. خواستم چند نفر همراهش بفرستم كه گفت «فايده‌اي...
حماسه کاوه (1) محمود کاوه

حماسه کاوه (1)

محمود كاوه، نوجواني بود كه وقتي شيپور جنگ نواخته شد، بدون لحظه‌اي درنگ، راهي دياري شد كه بعدها از او انساني ساخت متفاوت با آدمهاي ديگر. گرچه مانند بسياري از هم سن و سالهايش جواني مي‌كرد، جست و خيز داشت،...
ارغوانی بر خاکريز (4) محمود کاوه

ارغوانی بر خاکريز (4)

حادثه‌ها مهارت، تدبير، رشادت و بالاخره شراكت ما را در تشكل يك واقعه پذيرفته‌اند ولي قبل از اينها به مشيت‌الهي نيز تن داده‌اند. مشيت هميشه لياقتهاي ما را در نظر نمي‌گيرد و حتي به آمادگي اسباب براي وقوع...
ارغوانی بر خاکريز (3) محمود کاوه

ارغوانی بر خاکريز (3)

خانة مهربان امام علي بن‌موسي‌الرضا (علیه السّلام) مأمن انديشه‌هاي تنهايي او بود. در اين برهوت ضد و نقيض و ننگين و فاسد، او دلش را به اين خانة ايمان و عشق و رحمت خوش مي‌داشت. هر روز روح شيدائيش را برمي‌داشت...
ارغوانی بر خاکريز (2) محمود کاوه

ارغوانی بر خاکريز (2)

مردي در لبة مرز آخرت، ايستاده بر برندگي شمشير مرگ، پا نهاده بر گلوي خويش، چاك گريبان جان دريده، مست نيستي، هوشيار بي‌خودي، سرخوش از حلاوت بندگي، سر و دستار به قمار عشق باخته، شادمان بي‌هويتي در مرز عدم...
ارغوانی بر خاکريز (1) محمود کاوه

ارغوانی بر خاکريز (1)

در دامنة كرانه‌هاي قله‌هاي سرافراز زاگرس، بر بستري از چمن‌هاي خودرو كه جاي جاي بر لبة جويبارهاي خرد مي‌توان سراغشان را يافت، دراز كشيده بود و چشم‌بند ستارگان شب بود. سير سيرك‌ها سمفوني شب را اجرا مي‌كردند....
به نام پدر ادبیات دفاع مقدس

به نام پدر

سه ساعتی بود که روی چمن دانشگاه منتظرش نشسته بودم. از آن دوست های بدقول نبود.وقتی موبایلم زنگ خورد فهمیدم آمدنی نیست. سه روز بعد در دانشگاه دیدمش ، دستش توی گچ بود.وقتی بغلش کردم ناله کرد، به نظرم مشکل...
نبرد آلواتان (3) محمود کاوه

نبرد آلواتان (3)

كاوه در محل قرارگاه بي صبرانه منتظر خبري بود كه از جانب نيروهاي شناسايي به او برسد ولي بعد از آخرين تماس ديگر از آنها خبري نداشت ‌‌، مدتي را خوشبينانه منتظر بود ولي وقتي فجر دميد و آنها تماس نگرفتند نگران...