The current route :
جاسوسی از طریق سایت کاریابی
اجاره مدارک هویتی یک عمل پرخطر
چرا ایران توان موشکی را کنار نمی گذارد؟
زینالعابدین محلاتی خوشنویس نامآور خط نسخ و رقاع
توصیههای امنیتی و انتظامی در شرایط جنگی
احمد نجفی زنجانی معصومی خوشنویس صاحب نام در انواع خطوط
حسن زرین قلم خوشنویس، تصویرگر و شاعر دوره قاجار
در اولین دیدار چه بگوییم
حسن زرینخط از سرآمدان خوشنویسی معاصر
محمود رفیقی نستعلیقنویس صاحبنام سده نهم هجری در هرات
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
نحوه خواندن نماز والدین
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
طریقه خواندن نماز امام علی(ع) برای گرفتن حاجت
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی

صميميت و عدالت
هنگام تشييع جنازه ي حاج آقا، آنقدر جمعيت آمده بودند كه من هيچ وقت چنين جمعيتي را حتي در موقع راهپيمايي هاي انقلابي زاهدان نديده بودم. تأثّر و ناراحتي مردم در هنگام شهادت ايشان شباهت داشت به زمان رحلت امام...

بهترين روش جذب جوانان
شهيد اسحاق و من با تعدادي ديگر از دوستان، تيم فوتبالي تشكيل داده بوديم كه هر چند وقت يكبار با محلات و روستاهاي ديگر مسابقه مي داديم. در يكي از اين مسابقات كه بين ما و روستاي همجوار برگزار شد، ما برنده...

پا به پاي نيروها
سال 1361 بود. شبي در اصفهان مهمان حاجي شدم كه به تازگي از مرخصي بلوچستان آمده بود. تا آن زمان هنوز ازدواج نكرده بودم. حاجي رو كرد به پدرش و گفت: « بابا، يك زن براي آقاي حيدري پيدا كن، پدر حاج احمد گفت:...

در غم و شادي ها شريك بود
يك روز، براي غذا به مسجد جامع- خرمشهر- آمديم. در بيرون مسجد ديديم، ديگ هاي غذا خالي است. امير... آمد و به پيرمرد مسني كه آن جا بود گفت: « اين چه وضعيه؟ غذا تمام شده؟ ما كه خسته ايم. از صبح تا حالا در حال...

دلبستگي به نيروهاي مسلمان كرد
«... شما اگر مي خواهيد واقعاً « احمد » را آن طور كه بود بشناسيد، لازم نيست سراغ ما بچه هاي سپاه بياييد. شما برويد سراغ مردم كردستان. برويد پاي صحبت مردم مسلمان مهاباد، سقز، بانه، پاوه و مريوان بنشينيد....

بين نيروها مي خوابيد
ظهر بود. صداي زنگ در منزل به گوش رسيد. آقا يوسف بود. در را كه باز كردم، ديدم واي خداي من! باز هم مهمان ناخوانده! با لبخند گفت:

كليد همه ي قفل ها
گوش ايستاده بودند تا داماد بياد؛ يك جماعت از آن بچه هاي ناقلاي اطلاعات عمليات كه با او شوخي داشتند. علي آقا بي خبر از همه چيز چشمش افتاد به سي ، چهل نفر از بچه هايش كه سر كوچه جمع شده بودند. خيلي جدي به...

با همه رفيق بود
شهيد كاظمي با تمام دوستان و همكاران، چه مادون و چه مافوق، برخوردي انساني و اسلامي داشت. بعضاً اگر در خصوص مسائل كاري با كسي اصطكاك پيدا مي كرد، پس از مدت كوتاهي، خود اولين كسي بود كه درصدد دلجويي

بسيجي ها را جا به جا مي كرد!
مدتي همراه با آقا اسماعيل در چادرها مستقر بوديم. هوا سرد بود و طاقت فرسا. او در همه چيزش- غذا خوردن و خوابيدن و گفت و گو كردن و ...- در كنارمان بود و هرگز خود را تافته اي جدا بافته نمي دانست و امتيازي...

سطوت و رأفت
يادم هست يك بار شهيد دستواره بدجوري به برادر « احمد » حمله كرد؛ طوري كه فكر مي كرديم الان است كه با او دست به يقه بشود! برادر « احمد » هم كه نقش خودش را خوب بازي مي كرد، ضمن دفاع ظاهري از مباني ماترياليزم،...