The current route :
وقف؛ خط مقدم نبرد فرهنگی جهان اسلام با صهیونیسم
هر آنچه درباره لوگاریما، دریاچه ناپدید شونده باید بدانید
تاریخچه راه آهن در ایران؛ فراتر از افسانه رضاخانی
قوی ترین و موثرترین موشک های ایران
مقوی ترین غذا برای عروس هلندی
وقف؛ موتور محرک ایران برای پیشتازی علمی، فرهنگی و آموزشی در تمدن نوین اسلامی
سندروم خوردن شبانه چیست و آیا درمانی دارد؟
امنیت، نعمتی الهی: بستر اطاعت و پایه سلامت جامعه در قرآن کریم
حمایت از مظلوم سبک زندگی دینی و اخلاقی
وقف؛ ستون عدالت و خدمت عمومی در تمدن اسلامی
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
پیش شماره شهر های استان گیلان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟

بی گل رویت
بی گل رویت پدر از زندگی دل برگرفتم دست شستم از دو عالم چون تو را دربر گرفتم
یاد داری قتلگه نشناختم جسم شریفت خم شدم بابا نشانت را ز انگشتر گرفتم
هر چه کردم جستجو انگشت انگشتر ندیدم

به سوی شام و کوفهام
به سوی شام و کوفهام، چه دل شکسته میبرند ببین که زینب تو را ، غریب و خسته میبرند همان وجود نازنین ، خدای صبر در زمین تمام رکن قامتش ، ز هم گسسته میبرند زیارت تو آمدم ، سرت نبود یا حسین

بشنو از نی
بشنو از نی چون حکایت میکند کوفه را امشب روایت میکند کوفه یعنی شهر نیرنگ و ریا رأس شاه دین به روی نیزهها کوفه یعنی سرزمین فتنهها مرکز زخم زبان و طعنهها

آیینه زادهام
آیینه زادهام که اسیر سلاسلم هجده ستاره بر سر نیزه مقابلم ما را زدند مثل اسیران خارجی دارم هزار راز نگفته در این دلم چشم همه به سمت زنان یا به نیزههاست غمگینترین سواره مجروح محملم آتش گرفت گوشه عمامهام...

آهم ز صحن سینه
آهم ز صحن سینه اگر پرکشیده است اشکم به شوق دیدن رویت دویده است بغضی گرفته سخت ره حنجر مرا پیش سر بریده صدایم بریده است مانند پیکرت که طپیده به خاک و خون این دل میان داغ و غم و خون طپیده است

آن همه رخسار روی نیزهها
یک فروغ و آن همه رخسار، روی نیزهها شد تماشایی خدا ، انگار روی نیزهها! میطپد پیش نگاه مردهی نا مردمان عشق صد آیینه در تکرار روی نیزهها! آسمان! من آن همه خورشید در خون خفته را

آفتاب میماند
غروب میرود و آفتاب میماند و همچنان به دلم اضطراب میماند چه دیر سرزدی ای ماه من . . . نگفتی که چه چشمها که به شوقت ز خواب میماند تنور وضع سرت را به هم زده اما

این همه بالا ببینمت
عیسی شدی که این همه بالا ببینمت بالای دست مردم دنیا ببینمت بعد از گذشت چند شب از روز رفتنت راضی نمیشود دلم الا ببینمت

الشام الشام
ذکر مصیبت میکند: الشام الشام تا یاد غربت میکند: الشام الشام منزل به منزل درد و داغ و بیکسی را یک جا روایت میکند: الشام الشام موی سپید و چهرهای درهم شکسته

از سر نی سایبان بده
یا بر سر من ، از سر نی ، سایبان بده یا بر بلند نیزه مرا آشیان بده با گیسوی رها شده در دست بادها از نی ، مسیر قافلهات را نشان بده جانم به لب رسیده ، ولی جان ندادهام