The current route :
بهترین زمان سال برای قلمه زدن
غذاهای محلی مشهد؛ آشنایی با غذاهای سنتی مشهد
بیمه عمر شامل چه نوع فوتی می شود؟
"امام زمان (عج) در بیتالمقدس: چه میکند، چرا میآید، و چه تغییری ایجاد میکند؟"
ایمان زنده: درسهای اخلاقی از امام حسن عسکری علیهالسّلام
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 1؛ ماده 3: «مفاهیم»
هتلهای محبوب ایرانیها در آنتالیا کدامند؟
ردپای رفتاری یک جاسوس یا عامل
تروریسم به روایت حقیقت؛ ایستادگی ایران در برابر سیاستهای دوگانه غرب
برای شکایت علیه پزشک به کجا باید مراجعه کرد و چه کرد؟
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
دعای طلب رزق و روزی امام جواد(ع)
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟

طفلک بي چاره يا شرور بالفطره؟
گفت: واي خدايا! اين ديگر چه بساطي است؟ وسط تابستان، توي اين ذل گرما، آدم پانزده، شانزده ساعت نه مي تواند آب بخورد، نه غذا. تو بگو، مگر مي شود؟ گفتم: چرا که نه؟ همه چيز به خودت بستگي دارد.

کسي دير نيايد
بچه ها سر کلاس نشسته بودند. بعضي از بچه ها کتاب و دفترشان را باز کرده و مشغول درس خواندن بودند. عده اي هم با يک ديگر صحبت مي کردند. يکي از بچه ها نگاهي به ساعتش کرد و با شيطنت گفت: « بچه ها! براي اولين...

حواس
حواستان به من هم باشد.
همه مردم شهر ما آدم هاي خيلي خوبي هستند؛

سبد کاموايي
وقتي مادرتان ظرفي مي خرد و به خانه مي آورد. گاهي مثل بشقاب مقواي برش خورده اي زير آن قرار دارد. شما مي توانيد آن ها را برداريد و با آن ها سبد يا ظرف کاموايي درست کنيد و در آن هر چيزي که مايل باشيد قرار...

کوچه ي ما
کوچه ي بن بست ما
آخر يک روستاست
روي خاک نرم آن
رد پاي بچه هاست
خانه هايش کاگِلي ست
مردمانش مهربان
مي نشينم عصرها
در کنار کوچه مان

ماه روزه
مثل هر سال رسيد
ماه قرآن و دعا
ماه با هم رفتن
ميهمانيِ خدا
ماه خوب روزه
سحري و صلوات

سلماني
دوباره وقتِ سلماني رسيده
نمي ترسم من از رفتن به آن جا
به بابا هم نمي گويم بيايد
خود من مي روم تنهاي تنها
نمي ترسم من از قيچي و شانه
نمي ترسم من از محمود آقا

چاپ با فوتک
وقتي جشن است، همه خوش حال هستند. عموي علي به خانه ي آن ها آمد، رضا و محمد پسر عموهاي علي، گوشه اي نشستند تا بازي کنند. آن ها با رنگ و لوله ي خودکار چيزهايي قشنگي درست کردند.

پال و مگي
روز پال با طلوع خورشيد شروع مي شد. هر روز گربه اش مگي او را تکان مي داد تا از خواب بيدار شود.

بادکنک شاد من
بابا برام خريده
بادکنکي که زرده
خاليه باد نداره
کسي بادش نکرده
مي گم به آقا باده
بيا اينو بادش کن
ببين که غصه داره
بادش کن و شادش کن
بادکنکم رو زودي
باد مي کنه هو هو هو
هي فيس فيس مي خنده...