The current route :

ايجاد رابطه ي عاطفي و قلبي
شهيد ميرزايي عادت نداشت خيلي تذکر اخلاقي بدهد ولي با شيوه ي خاصّ خودش بچه ها را ترغيب به کارهاي عبادي مي کرد. تابستان بود. رفته بوديم ميدان مين خنثي کنيم.

تا مي تواني اطراف من نيا!
« همسرم از تهران به لشکر 28 سنندج منتقل شده بود. من دوست نداشتم به سنندج بروم و مي دانستم اگر به شوهرم بگويم که از نامجو کمک بگيرد، او اين کار را نخواهد کرد. لذا شخصاً در وزارت دفاع خدمت نامجور سيدم. اوّل...

مقررات بايد رعايت شود
تازه آمده بودند. مي خواست از آنها بازديد کند. رفت سراغ نفر اوّل. فانسقه اش را کشيد. گفت: « خيلي شُله، فانسقه را همچين بايد محکم ببندي که دست داخلش جا نشود. »

مسواک نشانه ي نظم و پاکيزگي است
شهيد قجه اي سعي مي کرد از ساعات کار به نحو احسن استفاده کند. او به نظم و انضباط توجّه بسيار داشت، و همين توجّه به نظم بود که از او در صحنه هاي نبرد فردي پيشرو ساخت. در يکي از صفحات دفترچه ي او مي خوانيم:

من گواهينامه ندارم
آن روز هم مثل هميشه با لبخندي مليح و دوست داشتني سراغم آمد. به صورت او خيره شدم و خنديدم: - « عموبهرام! بگو تا يادت نرفته. »

بايد از امام سرمشق بگيريم
راننده که گويي بيش از محمّد براي رسيدن عجله داشت پيچيد درخيابان يک طرفه تا راهش را نزديک کند. محمّد زد روي پايش و گفت: « چه خبره! داري گناه مي کني، در قانون جمهوري اسلامي يک طرفه رفتن ممنوعه. قانون را...

روحيه ي نظاميگري
در عمليّات کربلاي 5 به دليل تأخير عمليّات از سوي لشکر محمّد رسول الله و روح الله عمليّات را آغاز نکرديم. بچّه ها مي گفتند: چرا عمليّات شروع نمي شود؟ آقا حميد به آنان گفت: « امر، امرِ فرماندهي است. ما هم...

خلاف قانون، حرام است
نشناخت علي را. جلو در اردوگاه نگهمان داشت. گفت: « ببخشيد برادر! کارت شناسايي تان لطفاً. » علي گفت: « همراهم نيست. » نگهبان گفت: « ببخشيد. برادر عاصمي گفتند بدون کارت کسي را راه ندهيد توي اردوگاه. »

از چهارچوب قانون خارج نشويد
وقتي مأموريّتي از طرف لشکر به گردان ما واگذار مي شد سيّد تمام همّ و غمّ خود را به کار مي گرفت تا به نحو احسن مأموريّت انجام گيرد. لذا قبل از اين که بچّه ها بدانند منطقه کجاست، ساعت ها و گاهي چند روز به...

به زيارت سيدالشهدا ( عليه السلام ) نرفت!
در محوطه ي پادگان ملک آباد مشهد براي انجام کاري درخواست ماشين کرد. مسؤول موتوري او را نمي شناخت و گرفتن ماشين هم مستلزم طيّ مراحلي بود. لحظاتي معطّل شديم، امّا مسؤول موتوري حاضر به دادن وسيله ي نقليه نشد....