0
The current route :
تابع نظم و قانون نظام اسلامي هستيم ادبیات دفاع مقدس

تابع نظم و قانون نظام اسلامي هستيم

قبل از عمليّات بيت المقدس، تيپ 27 محمّد رسول الله ( صلي الله عليه و آله ) در محوطه ي انرژي اتمي، در دارخوين مستقر بود. به دستور حاج احمد، تردّد کليّه ي افراد مي بايست با برگه ي مخصوص تردّد انجام مي گرفت.
از فرمانده اجازه نگرفته ام ادبیات دفاع مقدس

از فرمانده اجازه نگرفته ام

نمي خواهم اسم ببرم و بگويم کي. باز ماجرا درباره ي يکي از فاميل هاي نزديک صيّاد بود. جواني بود که سرباز سپاه بود. از همه خدمت چندبار فرار کرده بود. تذکّرهاي صيّاد هم نتيجه نداده بود. مادر صيّاد زنگ زده...
هميشه به حق خودت قانع باش ادبیات دفاع مقدس

هميشه به حق خودت قانع باش

سه بار شد که اسباب هايمان بار کاميون، چند روز کنار خيابان ماند، تا کاميون مي رسيد به مقصد، از منطقه مي فرستادند دنبال او که « سريع خودت را برسان. »
کلاه آهني يادتون نره! ادبیات دفاع مقدس

کلاه آهني يادتون نره!

قبل از عمليّات کربلاي پنج، از گيلان عازم اهواز بوديم، آقا مهدي از ناحيه ي مچ پا احساس درد شديدي مي کرد. وقتي خودشان اظهار تمايل کردند که به بيمارستان بروند، فهميدم که درد سختي بايد باشد وگرنه آقا مهدي...
اينجا حساب برادري در کار نيست! ادبیات دفاع مقدس

اينجا حساب برادري در کار نيست!

حاج حسن خيلي خاکي و بي شيله پيله بود. اصلاً مشخص نمي شد که ايشان فرمانده است. يکبار با هم رفتيم زاغه ي مهمّات، حاج حسن گفت: « آمار مهمات را بدهيد. »
بهترين گردان در اطاعت پذيري ادبیات دفاع مقدس

بهترين گردان در اطاعت پذيري

او انسان اهل تفکّري بود و هرچه را مي ديد و در جنگ رخ مي داد، يادداشت مي کرد. اين کار را به هيچ عنوان و در هر حالتي تعطيل نمي کرد و حتّي در اوج خستگي هم دست از آن بر نمي داشت.
آراستگي ظاهري در کنار آراستگي باطني ادبیات دفاع مقدس

آراستگي ظاهري در کنار آراستگي باطني

اخوي آمد توي آب و پشت سرش چند نفر از بچّه هاي گردان. ما هم از قايق پياده شديم. همان اوّل بسم الله، قايق گير کرده بود. عمليّات بدر نزديک بود و مي رفتيم آموزش غوّاصي. بر اثر بي دقّتي قايقران، قايق رفته بود...
دو دقيقه زود آمدي! ادبیات دفاع مقدس

دو دقيقه زود آمدي!

ده متري خاکريز عراقي ها رسيده بوديم که آتش کاتيوشاي خودي مثل خروس بي محل ريخت روي سر و سينه ي خاکريز.
حساب ثانيه ها را بايد داشته باشيد! ادبیات دفاع مقدس

حساب ثانيه ها را بايد داشته باشيد!

تا آمد توي آشپزخانه، شروع کرد داد و بيداد کردن که « هر چه مي خواهيد، بگوييد خودم به شما بدهم. چرا دست به وسايل من مي زنيد؟ » دوست نداشت کسي به آشپزخانه اش دست بزند. بچّه ها هم براي اين که با عمو شوخي کنند،...
ظاهرتان بايد آراسته باشد ادبیات دفاع مقدس

ظاهرتان بايد آراسته باشد

آن قدر نزديک بوديم که با ژ- 3 هم مي توانستند ما را بزنند. من و اخوي براي گرفتن رمز عمليّات رفتيم زير پل و بي سيم ها را خاموش کرديم. رمز عمليّات با تلفن صحرايي قورباغه اي اعلام مي شد. رأس ساعت ده بايد تلفن...