The current route :

آگاهی سیاسی، ابتکارات نظامی
تازه به این محل آمده بودیم. عضو بسیج مسجد شدیم. اما وقتی وارد فعالیت های مسجد شدیم، متأسفانه فهمیدیم که عده ای با پشتوانه ی هیئت امنا، شب نشینی دارند و تنها چیزی که به فکرش نیستید، آرمان بسیج است. افراد...

من کنار شما هستم
برای آزادسازی روستای « آلواتان» رفته بودیم. روبروی این روستا ارتفاعی بود که در دست ضد انقلاب بود و آنها از آن بالا روی بچه های ما آتش می ریختند. قرار شد گروهی بروند و این ارتفاع را آزاد کنند که « بارزانی...

شناخت دشمن در میان دوستان
بعد از عملیات بدر، پاسگاهی شناور در هور العظیم ایجاد شده بود، به نام « ترابه»، این پاسگاه خط مقدم ما بود. جایی در وسط آب و در پناه نی ها، که عراقی ها حساسیت شدیدی به آن داشتند. عراقی ها آن قدر به ما نزدیک...

با تدبیر، ضد انقلاب سرکوب شد
عملیات کربلای 5 بود. ما در محور عملیات و در کنار اروند صغیر بودیم. کنار ما پلی بود که عراقی ها به شدت آتش روی آن می ریختند تا راههای ارتباطی را قطع کنند. چندین ساعت درگیری شدید بین ما و عراقی ها برقرار...

اول خودش عمل می کرد
سید می گفت چون ما غوّاص هستیم احتمال دارد در مسیر حرکتمان، مورد اصابت تیر دشمن قرار گیریم، به همین دلیل باید مواظب باشیم تا هیچ سر و صدایی نکنیم که دشمن مسیر حرکتمان را حدس بزند. بچه ها هم به دقت به نصایح

توجه به آینده و ارزش ها
شب از نیمه شب گذشته بود و خورشید روز 21 بهمن 57 چند ساعت دیگر طلوع می کرد. در آن هوای زمستانی نگهبان تانک هایی بودم که در محوطه ی پادگان صف کشیده بودند. تانک هایی که قرار بود فردا به خیابان ها بریزند و

یک دسته به اندازه ی یک لشگر
اوایل تشکیل سپاه، بنا شد در ستاد مرکزی نگهبان شب گذاشته شود و افراد بمانند و کارها را انجام دهند. عادت نداشتیم ثبت و ضبط داشته باشیم و اقدامات صورت گرفته را ثبت کنیم. هر کس می نشست پای تلفن تا صبح کارهایش...

چشم به فردای روشن
او در تصرف و تثبیت ارتفاعی در غرب کشور، نقش مؤثر و اساسی ایفا می کند. یکی از همرزمانش می گوید: « برای تصرف یک ارتفاع، بچه ها را هلی برد کردند روی ارتفاع. دشمن سخت مقاومت می کرد. بچه ها به خاطر شرایط

همه چیز برای خط اول
در ساعات اولیه ی روز، یکی از افسران دشمن به اسارت ما درآمد، حسین با او صحبت کرد و اطلاعات لازم از وضع عراقیها را در داخل شهر بدست آورد.

حماسه ی عین خوش
در عملیات « بیت المقدس» با برادر « هاشمی» در یک نفربر بودیم، که راننده ی نفربر شهید « صالح خانعلی» بود.