0
The current route :
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (36) داستان‌های نبوی

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (36)

انس مالك مى‏گويد: روزى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله خطبه‏اى خواند بسيار عميق و مشروح كه هرگز مانند آن را نشنيده بودم در ضمن خطبه فرمود: » لو تعلمون ما اعلم، لضحكتم قليلاً و لبكيتم كثيراً«. اگر شما آنچه...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (35) داستان‌های نبوی

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (35)

در عهد رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله زنى زيورى را سرقت كرد او را گرفتند و به حضور رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بردند و عرض كردند: اين زن از ما زيورى را سرقت كرد. حضرت دستور داد دست راست او را قطع...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (34) داستان‌های نبوی

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (34)

مجلسى دوم نقل مى‏كند: كلثوم بنت عقبه پس از صلح حديبيه از مكه گريخت و به مدينه پناهنده شد. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله او را پناه داد زيرا در قرارداد صلح حديبيه راجع به استرداد پناهندگان زن سخنى به...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (33) داستان‌های نبوی

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (33)

پيشرفت روز افزون اسلام قريش را سخت ناراحت كرده بود روزى نبود كه گزارشى درباره گرايش فردى از قبيله به آنان نرسد و از اين جهت شعله غضب در درون آنها زبانه مى‏كشيد. فرعون مكه ابوجهل روزى، در محفل قريش چنين...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (32) داستان‌های نبوی

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (32)

عده‏اى از بت‏پرستان خدمت پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله آمده و گفتند: آنچه در اين قرآن درباره ترك عبادت بتهاى بزرگ ما لات و عزى و منات و هبل و مذمت از آنان وارد شده براى ما قابل قبول و تحمل نيست اگر مى‏خواهى...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (31) داستان‌های نبوی

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (31)

هنگامى كه پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله به مدينه هجرت كرد، جمعى از مسلمانان نيز به مدينه هجرت كردند، اين مسلمانان در مدينه، نه خانه داشتند و نه مال و ثروتى كه بتوانند با آن، زندگى خود را تأمين كنند، پيامبر...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (30) داستان‌های نبوی

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (30)

امام باقر عليه السّلام فرمود: پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله اين آيه را قرائت كرد: وَ آخَرينَ مِنْهُمْ لَمّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (62جمعه/3) و [در ميان] ديگرانى از آنان كه هنوز...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (29) داستان‌های نبوی

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (29)

مردى نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمد و به آن حضرت از آزار همسايه اش شكايت كرد. رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: صبر كن . دوباره آمد و شكايت كرد. فرمود: صبر كن . سپس بار سوم باز آمد و شكايت...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (28) داستان‌های نبوی

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (28)

مردى به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و پرسيد، اى رسول خدا! من سوگند خورده ام كه آستانه در بهشت و پيشانى حورالعين را ببوسم . اكنون چه كنم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پاى مادر و پيشانى پدر...
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (27) داستان‌های نبوی

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (27)

هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله هفت ساله بود، روزى از دايه اش (حليمه سعديه ) پرسيد، برادرانم كجا هستند؟ (چون در خانه حليمه بود، فرزندان او را برادر خطاب مى كرد). حليمه جواب داد: فرزندان عزيز، آنان...