The current route :
#تاریخ انقلاب اسلامی در راسخون
#تاریخ انقلاب اسلامی در مقالات
#تاریخ انقلاب اسلامی در فیلم و صوت
#تاریخ انقلاب اسلامی پرسش و پاسخ
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاوره
#تاریخ انقلاب اسلامی در خبر
#تاریخ انقلاب اسلامی در سبک زندگی
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاهیر
#تاریخ انقلاب اسلامی در احادیث
#تاریخ انقلاب اسلامی در ویژه نامه

هميشه به حق خودت قانع باش
سه بار شد که اسباب هايمان بار کاميون، چند روز کنار خيابان ماند، تا کاميون مي رسيد به مقصد، از منطقه مي فرستادند دنبال او که « سريع خودت را برسان. »

کلاه آهني يادتون نره!
قبل از عمليّات کربلاي پنج، از گيلان عازم اهواز بوديم، آقا مهدي از ناحيه ي مچ پا احساس درد شديدي مي کرد. وقتي خودشان اظهار تمايل کردند که به بيمارستان بروند، فهميدم که درد سختي بايد باشد وگرنه آقا مهدي...

اينجا حساب برادري در کار نيست!
حاج حسن خيلي خاکي و بي شيله پيله بود. اصلاً مشخص نمي شد که ايشان فرمانده است. يکبار با هم رفتيم زاغه ي مهمّات، حاج حسن گفت: « آمار مهمات را بدهيد. »

بهترين گردان در اطاعت پذيري
او انسان اهل تفکّري بود و هرچه را مي ديد و در جنگ رخ مي داد، يادداشت مي کرد. اين کار را به هيچ عنوان و در هر حالتي تعطيل نمي کرد و حتّي در اوج خستگي هم دست از آن بر نمي داشت.

آراستگي ظاهري در کنار آراستگي باطني
اخوي آمد توي آب و پشت سرش چند نفر از بچّه هاي گردان. ما هم از قايق پياده شديم. همان اوّل بسم الله، قايق گير کرده بود. عمليّات بدر نزديک بود و مي رفتيم آموزش غوّاصي. بر اثر بي دقّتي قايقران، قايق رفته بود...

دو دقيقه زود آمدي!
ده متري خاکريز عراقي ها رسيده بوديم که آتش کاتيوشاي خودي مثل خروس بي محل ريخت روي سر و سينه ي خاکريز.

حساب ثانيه ها را بايد داشته باشيد!
تا آمد توي آشپزخانه، شروع کرد داد و بيداد کردن که « هر چه مي خواهيد، بگوييد خودم به شما بدهم. چرا دست به وسايل من مي زنيد؟ » دوست نداشت کسي به آشپزخانه اش دست بزند. بچّه ها هم براي اين که با عمو شوخي کنند،...

ظاهرتان بايد آراسته باشد
آن قدر نزديک بوديم که با ژ- 3 هم مي توانستند ما را بزنند. من و اخوي براي گرفتن رمز عمليّات رفتيم زير پل و بي سيم ها را خاموش کرديم. رمز عمليّات با تلفن صحرايي قورباغه اي اعلام مي شد. رأس ساعت ده بايد تلفن...

تنبيه افراد بي نظم
هر وقت در درس ها به مشکلي برخورد مي کرديم و مجبور بوديم از دفتر يا جزوه ي يکي از همکلاسي ها استفاده کنيم ترجيح مي داديم دفتر او را بگيريم، چون دفترهاي او هم خيلي تميز و مرتّب بود هم بسيار خوش خط مي نوشت.

محاسبه ي روزانه ي اعمال
محمود در همان هفته ي اوّل تأثيرش را بر جمع گذاشته بود و نماز جماعت راه انداخته بود. هر وقت خانه بودند، به خصوص صبح، نماز را به جماعت مي خواندند. خوبي اش اين بود که به من گير نمي دادند که مثلاً پاشو نماز...