0
The current route :
طلوع محمد ( ص ) اشعار نبوی

طلوع محمد ( ص )

زمين و آسمان مكه آن شب نور باران بود و موج عطر گل در پرنيان باد مي پيچيد اميد زندگي در جان موجودات مي جوشيد هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود شبي مرموز و رؤيائي به شهر مكه مهد پاك جانان دختر مهتاب مي...
در نعت رسول اكرم(ص) اشعار نبوی

در نعت رسول اكرم(ص)

تخته اول كه الف نقش بست بر در محجوبه احمد نشست حلقه حى را كالف اقليم داد طوق ز دال و كمر از ميم داد لاجرم او يافت از آن ميم و دال دايره دولت و خط كمال
آنک آواز نبى از در بطحا شنويد اشعار نبوی

آنک آواز نبى از در بطحا شنويد

آنك آواز نبى از در بطحا شنويد ذكر حق را ز در افتادن بتها شنويد نور اسلام بر آمد ز كران تا نگريد بانگ توحيد درآمد به جهان تا شنويد سخنى از سر مهر و خبرى از در صدق‏ گر ز جابى نشنيديد، از اين جا شنويد
هر دم صلوات بر جمالش اشعار نبوی

هر دم صلوات بر جمالش

به به كه چه روز خرم آمد مبعوث نبى اكرم آمد بس عید فرا رسید بى شك عیدى نبود چنین مبارك از بعثت او جهان جوان شد گیتى چو بهشت جاودان شد
رسول مهرباني اشعار نبوی

رسول مهرباني

دُردي كِش بلاي تو ام يا محمدا ديوانة ولاي تو ام يا محمدا گويند هركه را تو بخواهي بلا دهي مستانة بلاي تو ام يا محمدا بيمارم و نگاه تو اعجاز مي كند مبهوت چشمهاي تو ام يا محمدا
مدينه بعد پيغمبر اشعار نبوی

مدينه بعد پيغمبر

مدينه بعد پيغمبر چه محزون و غم انگيزى بهارت در سفر رفت و تو مهماندار پاييزى مدينه بعد پيغمبر نديدى روز خوش ديگر امان از بى وفايى ‏ها امان از چرخ بازيگر مدينه كرده ‏اى پرپر گل دامان زهرا را به ناكامى...
رهبر دين اشعار نبوی

رهبر دين

اى خدا شد قلب زهرا داغدار گشته بابش عازم دارالقرار كرده روح اطهر خيرالبشر اى خداى من مگر عزم سفر كاينچنين زهرا گرفتار غم است ديده بازش گهر بار غم است
در سوگ پيامبر رحمت اشعار نبوی

در سوگ پيامبر رحمت

جهان از بعد تو ماتمسرا شد يارسول اللَّه زمين و آسمانها در عزا شد يارسول اللَّه سينه از دود آه غم شده سرتاسر عالم به دلها حجله ماتم بپا شد يارسول اللَّه به عرض تسليت جبريل از اين ماتم عظما حضور...
مصحف غم اشعار نبوی

مصحف غم

آيات توحيد در مصحف غم گشته تلاوت با اشك ماتم عزم سفر سوى جنان دارد پيمبر گويى به بستر نيمه جان دارد پيمبر عالم عزا شد ، ماتم سرا شد محراب و منبر در اضطرابند
حضرت محمد(ص) اشعار نبوی

حضرت محمد(ص)

جاهليت راچو نور حق رسيد از خدا يك جلوه مطلق رسيد آمد آن مولاى عرش و عرشيان تا نمايد رهنمايى فرشيان هر زمان بانك رهايى سربداد جان خود را بر سر راهش نهاد