0
The current route :
برگ­ های دوره ­گرد شعر

برگ­ های دوره ­گرد

شعر «برگ­ های دوره ­گرد» سروده فاطمه ناظری به برگ ریزان و ریختن برگ ها و انتظار برای بازگشت بهار اشاره می کند.
آب این شگفت ­آور محض شعر

آب این شگفت ­آور محض

مهدی مرادی شاعر شعر «آب این شگفت ­آور محض» به توصیف آب و شگفتی های آن می پردازد.
کاش اصلاً نمی ­شدم انگور شعر

کاش اصلاً نمی ­شدم انگور

عباسعلی سپاهی یونسی شاعر شعر «کاش اصلاً نمی ­شدم انگور» به ماجرای شهادت امام رضا (ع) که با خوردن انگور زهرآلود اتفاق افتاد اشاره می کند.
نکات مهم و کاربردی در انتخاب آتلیه کودک سایر مقالات خواندنی

نکات مهم و کاربردی در انتخاب آتلیه کودک

در انتخاب بهترین آتلیه عکس برداری کودک پارامترهای مهمی وجود دارد که ما در این مطلب شما را با مهمترین عوامل در انتخاب آتلیه عکاسی کودک آشنا می کنیم.
آخ­ جون سرگرمی (شماره دوم) سرگرمی

آخ­ جون سرگرمی (شماره دوم)

در یک کتابخانه، دنبال یک کتاب می­ گردیم. به قفسه­ ی کتاب مورد نظر می ­رسیم. با شمارش از سمت راست، این کتاب، صد و بیست و هفتمین کتاب این قفسه است و از سمت چپ، دویست و چهل و چهارمین کتاب. آیا می­ توانید...
آخ­ جون سرگرمی (شماره اول) سرگرمی

آخ­ جون سرگرمی (شماره اول)

چوب پنبه ­ای را داخل لیوان آب می­ اندازیم، چوب پنبه غوطه ­ور می­ شود و از یک طرف به طرف دیگر می­ رود. یک راه ساده وجود دارد تا چوب پنبه در وسط لیوان، روی سطح آب قرار بگیرد. برای این کار تنها آب، چوب پنبه...
عوامل ایجاد کننده ترس در کودک کودکان

عوامل ایجاد کننده ترس در کودک

در این مطلب می خواهیم درباره عوامل ایجاد کننده ترس در انسان، اینکه ترس غریزی است یا اکتسابی صحبت کنیم، همراه ما باشید.
خرمای شیرین... هدیه جاودانی

خرمای شیرین...

رسول با چوب روی دیوار خط کشید و دوباره زیر لب خط ­ها را شمرد: - «شد 15روز. پس چرا نیامد؟ نکنه چاخان کردی؟» دیلو، دستش را روی سینه ­اش گذاشت و برافروخته گفت: « آقام خودش گفت همین روزها می­ آید. تازه...
تخم‌مرغ ها پشت در بود هدیه جاودانی

تخم‌مرغ ها پشت در بود

مامان در مرغ دانی را که باز کرد، همه چیز را فهمید. فکر نمی ­کردم به این زودی ­ها از ماجرا سر دربیاورد. خودم را دلداری می ­دادم که آخرش می ­فهمید. حالا امروز نه، فردا. اصلا تقصیر من نبود، تقصیر مرادی بود...
دو خط آب... هدیه جاودانی

دو خط آب...

صدای میرزا بریده بریده می­ آمد بالا. عباس سرش را توی چاه کرد و طناب را بالا کشید. بعد دلو را خالی کرد روی زمین و گفت: «میرزا پیر شده، دیگه آدم چاه نیست. اگه اون پایین خفه بشه، تو جرات داری بری پایین یا...