چند صباحي است که فقدان سربازي سلحشور ، سلحشوري عارف ، عارفي امير ، اميري بسيجي و انساني وارسته و عاشق به مکتب پربار اسلام و ميهن اسلامي ، هاله اي از غم بر نيروي هوايي جمهوري اسلامي ايران ، خصوصاً يگانهاي...

در سالهاي مياني قرن چهاردهم، هنگامي كه پليدترين حلقه ي سلسله ي طواغيت حاكم بر سرزمين سلمان فارسي، سرمست از باده ي وابستگي به شيطان بزرگ به حريم آن مجدد كبير اسلام و عطيه الهي اهانت نمود، همگان ديدند كه...

هر كسي اين جمله را بشنود مي‌گويد يك سرلشكر نيروي ستادي است و پشت ميز مي‌نشيند و امر مي‌كند و منتظر مي‌ماند تا اوامرش اجرا شود . سخن گزافي نيست بلكه عين حقيقت است . يك مسؤول بايد بنشيند و ناظر كارهاي زيرمجموعه‌اش...

نحوه شهادت : اصابت گلوله به پيکرش در حين انجام عمليات برون مرزي شهيد عباس بابايي، بزرگ مردي كه در مكتب شهادت پرورش يافت ؛ مجاهدي كه زهد و تقوايش بسان دريايي خروشان بود و هر لحظه از زندگانيش موج ها در...

همسرم ! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد . . . ملیحه جان همانطوری که میدانی احترام مادر واجب است . اگر انسان کوچکترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت می شود...

شانس نگو اقبال عمومي بگو. پنج ماه سماق بمک ، انواع و اقسام راهپيمايي و کوهنوردي و بشين پاشو و بپر و بخيز و سختي و مصيبت را پشت سر بگذار که چي ؟ مي خواهي در عمليات شرکت کني. آن وقت درست يک ساعت پيش از حمله...

متولد 1337 و سید حسین نام داشت .قاری قرآن صبحگاه مدرسه بود . قرآن را با لحن قشنگی می خواند .آنقدر زیبا که همه را شیفته می کرد . دلت می خواست همه عمر قرآن بخواند و بشنوی .همه محله می دانستند : فوتبال دم...

پدر، امسال تنهايي هفتسين انداخته بود. نشسته بود كنار سبزه و آينه و قرآن و حوّل حالنا را زمزمه ميكرد. در دل براي همسرش و پسر نيامدهاش دعا كرد و خدا را به حق تلافي لحظههاي نو و كهنه قسم داد كه همسرش به راحتي...

فكر ميكنم ديگر جايي نمانده كه براي كامل كردن اطلاعاتم از «حماسه دارخوين» سر نزده باشم. از جستجو در اينترنت گرفته تا پرس و جو از آنهايي كه ميدانستم سررشتهاي در اين زمينه دارند. صاف و ساده ميگويم: چيز...

سال 1318 اولين سالي بود كه مسئله سربازي در ايران مطرح شد. حاج سيد عباس ابوترابي به دنبال چارهاي بود تا شايد بتواند پسرش را از سربازي معاف كند. قم زادگاه پسرش بود. مأمور ثبت احوال به پدر گفته بود شناسنامهي...