شير عشقش چو پنجه بگشايد
شير عشقش چو پنجه بگشايد شاعر : عطار عقل را طفل شيرخواره کند شير عشقش چو پنجه بگشايد که ز هر سو جهان گذاره کند...
Saturday, March 26, 2011
شبي کز زلف تو عالم چو شب بود
شبي کز زلف تو عالم چو شب بود شاعر : عطار سر مويي نه طالب نه طلب بود شبي کز زلف تو عالم چو شب بود نه اسم حزن و...
Saturday, March 26, 2011
عشق بي درد ناتمام بود
عشق بي درد ناتمام بود شاعر : عطار کز نمک ديگ را طعام بود عشق بي درد ناتمام بود عشق بي درد دل حرام بود نمک...
Saturday, March 26, 2011
مرد يک موي تو فلک نبود
مرد يک موي تو فلک نبود شاعر : عطار محرم کوي تو ملک نبود مرد يک موي تو فلک نبود از جمال تو هفت يک نبود ماه...
Saturday, March 26, 2011
رهبان دير را سبب عاشقي چه بود
رهبان دير را سبب عاشقي چه بود شاعر : عطار کو روي را ز دير به خلقان نمي‌نمود رهبان دير را سبب عاشقي چه بود ور...
Saturday, March 26, 2011
برق عشق از آتش و از خون جهد
برق عشق از آتش و از خون جهد شاعر : عطار چون به جان و دل رسد بيچون جهد برق عشق از آتش و از خون جهد هر زماني برق...
Saturday, March 26, 2011
منم اندر قلندري شده فاش
منم اندر قلندري شده فاش شاعر : عطار در ميان جماعتي اوباش منم اندر قلندري شده فاش همه دردي کش و همه قلاش همه...
Saturday, March 26, 2011
چون دربسته است درج ناپديدش
چون دربسته است درج ناپديدش شاعر : عطار به يک بوسه توان کرد کليدش چون دربسته است درج ناپديدش اگر يک ذره بتواني...
Saturday, March 26, 2011
مست شدم تا به خرابات دوش
مست شدم تا به خرابات دوش شاعر : عطار نعره‌زنان رقص‌کنان دردنوش مست شدم تا به خرابات دوش زآتش جوش دلم آمد به جوش...
Saturday, March 26, 2011
در سفر عشق چنان گم شدم
در سفر عشق چنان گم شدم شاعر : عطار کز نظر هر دو جهان گم شدم در سفر عشق چنان گم شدم کز ورق نام و نشان گم شدم ...
Saturday, March 26, 2011
مسلمانان من آن گبرم که دين را خوار مي‌دارم
مسلمانان من آن گبرم که دين را خوار مي‌دارم شاعر : عطار مسلمانم همي خوانند و من زنار مي‌دارم مسلمانان من آن گبرم...
Saturday, March 26, 2011
ترسا بچه‌اي کشيد در کارم
ترسا بچه‌اي کشيد در کارم شاعر : عطار بربست به زلف خويش زنارم ترسا بچه‌اي کشيد در کارم يعني که به بندگي ده اقرارم...
Saturday, March 26, 2011
گنج دزديده ز جايي پي برم
گنج دزديده ز جايي پي برم شاعر : عطار گر به کوي دلربايي پي برم گنج دزديده ز جايي پي برم گر به قرب جانفزايي پي...
Saturday, March 26, 2011
خويش را چند ز انديشه به سر گردانم
خويش را چند ز انديشه به سر گردانم شاعر : عطار وز تحير دل خود زير و زبر گردانم خويش را چند ز انديشه به سر گردانم...
Saturday, March 26, 2011
درين نشيمن خاکي بدين صفت که منم
درين نشيمن خاکي بدين صفت که منم شاعر : عطار ميان نفس و هوا دست و پاي چند زنم درين نشيمن خاکي بدين صفت که منم ...
Saturday, March 26, 2011
دردا که ز يک همدم آثار نمي‌بينم
دردا که ز يک همدم آثار نمي‌بينم شاعر : عطار دل باز نمي‌يابم دلدار نمي‌بينم دردا که ز يک همدم آثار نمي‌بينم از...
Saturday, March 26, 2011
ما مي از کاس سعادت خورده‌ايم
ما مي از کاس سعادت خورده‌ايم شاعر : عطار در ازل چندين صبوحي کرده‌ايم ما مي از کاس سعادت خورده‌ايم ما که شرب روح...
Saturday, March 26, 2011
تا دردي درد او چشيديم
تا دردي درد او چشيديم شاعر : عطار دامن ز دو کون در کشيديم تا دردي درد او چشيديم در کنج فنا بيارميديم با هم...
Saturday, March 26, 2011
تا ما سر ننگ و نام داريم
تا ما سر ننگ و نام داريم شاعر : عطار بر دل غم تو حرام داريم تا ما سر ننگ و نام داريم بيچارگيي تمام داريم تو...
Saturday, March 26, 2011
بر هرچه که دل نهاده باشيم
بر هرچه که دل نهاده باشيم شاعر : عطار در مشرکي اوفتاده باشيم بر هرچه که دل نهاده باشيم حالي ز دو خر پياده باشيم...
Saturday, March 26, 2011