ما خنده را به مردم بي‌غم گذاشتيم
ما خنده را به مردم بي‌غم گذاشتيم شاعر : صائب تبريزي گل را به شوخ چشمي شبنم گذاشتيم ما خنده را به مردم بي‌غم گذاشتيم...
Saturday, March 26, 2011
از يار ز ناسازي اغيار گذشتيم
از يار ز ناسازي اغيار گذشتيم شاعر : صائب تبريزي از کثرت خار از گل بي خار گذشتيم از يار ز ناسازي اغيار گذشتيم ...
Saturday, March 26, 2011
خاکي به لب گور فشانديم و گذشتيم
خاکي به لب گور فشانديم و گذشتيم شاعر : صائب تبريزي ما مرکب ازين رخنه جهانديم و گذشتيم خاکي به لب گور فشانديم و گذشتيم...
Saturday, March 26, 2011
ما دستخوش سبحه و زنار نگشتيم
ما دستخوش سبحه و زنار نگشتيم شاعر : صائب تبريزي در حلقه‌ي تقليد گرفتار نگشتيم ما دستخوش سبحه و زنار نگشتيم چون...
Saturday, March 26, 2011
جز غبار از سفر خاک چه حاصل کرديم؟
جز غبار از سفر خاک چه حاصل کرديم؟ شاعر : صائب تبريزي سفر آن بود که ما در قدم دل کرديم جز غبار از سفر خاک چه حاصل...
Saturday, March 26, 2011
صبح در خواب عدم بود که بيدار شديم
صبح در خواب عدم بود که بيدار شديم شاعر : صائب تبريزي شب سيه مست فنا بود که هشيار شديم صبح در خواب عدم بود که بيدار...
Saturday, March 26, 2011
گر چه از وعده‌ي احسان فلک پير شديم
گر چه از وعده‌ي احسان فلک پير شديم شاعر : صائب تبريزي نعمتي بود که از هستي خود سير شديم گر چه از وعده‌ي احسان فلک...
Saturday, March 26, 2011
ما تازه روي چون صدف از دانه‌ي خوديم
ما تازه روي چون صدف از دانه‌ي خوديم شاعر : صائب تبريزي خرسند از محيط به پيمانه‌ي خوديم ما تازه روي چون صدف از دانه‌ي...
Saturday, March 26, 2011
ما در شکست گوهر يکدانه‌ي خوديم
ما در شکست گوهر يکدانه‌ي خوديم شاعر : صائب تبريزي سنگ ملامت دل ديوانه‌ي خوديم ما در شکست گوهر يکدانه‌ي خوديم ...
Saturday, March 26, 2011
چندان که چو خورشيد به آفاق دويديم
چندان که چو خورشيد به آفاق دويديم شاعر : صائب تبريزي ما پير به روشندلي صبح نديديم چندان که چو خورشيد به آفاق دويديم...
Saturday, March 26, 2011
چشم اميد به مژگان‌تر خود داريم
چشم اميد به مژگان‌تر خود داريم شاعر : صائب تبريزي روي خود تازه به آب گهر خود داريم چشم اميد به مژگان‌تر خود داريم...
Saturday, March 26, 2011
گر چه چندين خرمن گل را به يکديگر زديم
گر چه چندين خرمن گل را به يکديگر زديم شاعر : صائب تبريزي دامن و دست تهي زين باغ و بستان مي‌بريم گر چه چندين خرمن...
Saturday, March 26, 2011
ما درد را به ذوق مي ناب مي‌کشيم
ما درد را به ذوق مي ناب مي‌کشيم شاعر : صائب تبريزي از آه سر منت مهتاب مي‌کشيم ما درد را به ذوق مي ناب مي‌کشيم ...
Saturday, March 26, 2011
ما چو صبح از راست گفتاري علم در عالميم
ما چو صبح از راست گفتاري علم در عالميم شاعر : صائب تبريزي محرم آيينه‌ي خورشيد از پاس دميم ما چو صبح از راست گفتاري...
Saturday, March 26, 2011
گردباد دامن صحراي بي‌سامانيم
گردباد دامن صحراي بي‌سامانيم شاعر : صائب تبريزي هيچ کس را دل نمي‌سوزد به سرگردانيم گردباد دامن صحراي بي‌سامانيم...
Saturday, March 26, 2011
اشک است، درين مزرعه، تخمي که فشانيم
اشک است، درين مزرعه، تخمي که فشانيم شاعر : صائب تبريزي آه است، درين باغ، نهالي که رسانيم اشک است، درين مزرعه، تخمي...
Saturday, March 26, 2011
بده مي که بر قلب گردون زنيم!
بده مي که بر قلب گردون زنيم! شاعر : صائب تبريزي ازين شيشه چون رنگ بيرون زنيم بده مي که بر قلب گردون زنيم! به...
Saturday, March 26, 2011
ما کنج دل به روضه‌ي رضوان نمي‌دهيم
ما کنج دل به روضه‌ي رضوان نمي‌دهيم شاعر : صائب تبريزي اين گوشه را به ملک سليمان نمي‌دهيم ما کنج دل به روضه‌ي رضوان...
Saturday, March 26, 2011
تا از خودي خود نبريدند عزيزان
تا از خودي خود نبريدند عزيزان شاعر : صائب تبريزي چون ني به مقامي نرسيدند عزيزان تا از خودي خود نبريدند عزيزان ...
Saturday, March 26, 2011
موج دريا را نباشد اختيار خويشتن
موج دريا را نباشد اختيار خويشتن شاعر : صائب تبريزي دست بردار از عنان گير و دار خويشتن موج دريا را نباشد اختيار خويشتن...
Saturday, March 26, 2011